۱۳۸۰ دی ۸, شنبه

” زندگي سخاوتمند است و انسان، تنگ چشم.

گويي فاصله اي ميان زندگي و بشر وجود دارد و براي عبور اين غبار، شهامت لمس كردن روح خود و دگرگون ساختن سوي نگاه بازيگوشش لازم است. بخدا كه من سزاوار غصه نيستم.

اينجا در نيويورك، تنها مردم معمولي، تحصيل كرده و مؤدب را ديده ام. اينان در ميان فردوس و دوزخ، در ميان همه و هيچ در نوسان اند. اما گويي اين را جدي نمي گيرند.

زندگي نظاره ي ابديت است، نگريستن به تمامي امكانها و ادراكهايي كه عشق مي تواند براي ما بياورد. با اين حال، مردم در برابر اين حقيقت ساده، كه زندگي تمامي امكانهايي است كه عشق ما مي تواند براي ما بياورد، رخ سپرده اند و از كنار تمام نقطه هاي پر اوج زندگي خود و آرزوهايي كه دارند با دلايل مختلف مي گذرند“

( ترجمه اي از كتاب نامه هاي عاشقانه ي جبران خليل جبران به ماري هسكل Gibran Khalil Gibran's Lovely Mails to Mary haskell )



يك جمله به اين نوشته دوست داشتني اضافه ميكنم:.....شما هم دريا ميشويد....

دوستتون دارم................محمد