۱۳۸۰ دی ۲۰, پنجشنبه

اي انسان

”اي نسخه ي نامه ي الهي كه تويي

اي آينه ي جمال شاهي كه تويي

بيرون ز تو نيست آنچه در عالم است

از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي”

....(حافظ)



تسليم حوادث نشويد

” در برابر موانع اگر معتقد باشيم كه كارها همه بر وفق مراد خواهد بود و با ديد مثبت نگاه كنيم، فرصتها يكي پس از ديگري در نظرمان جلوه گر ميشوند. اما اگر خود را ببازيم و تسليم حوادث شويم جز موانع چيزي در پيش روي خود نخواهيم ديد.

چندي پيش كه در ميامي بودم، براي عزيمت به شيكاگو به فرودگاه رفتم. پس از چند لحظه متوجه شدم كه به دليل پاره اي مسائل فني، پرواز هواپيما لغو شده است. سالن فرودگاه از جمعيت موج ميزد. مسؤولين به اطلاع مسافران ميرساندند كه تمام خطوط هوايي به مقصد شيكاگو پر است و بايد يكي دو روزي صبر كنيم تا بتوانند كاري برايمان انجام دهند. مسافرين كه خود را تا دو روز ديگر هم در ميامي مي ديدند، از كوره در رفته بودند، فشار خونشان بالا رفته بود و به كارمندان مي تاختند. آنها به هيچ وجه به فكر چاره نبودند تا از اين حالت خود را رهايي بخشند. زيرا پيشاپيش، خود را باخته بودند. در صورتي كه من خودم را در شيكاگو مجسم ميكردم و تسليم اين حادثه نمي شدم. بنابراين با منشي ام تماس گرفتم و از او خواستم كه با بخش جابجايي مسافران تماس بگيرد و جايي برايم تهيه كند. چند لحظه قبل از تماس منشي من با مسؤول جابجايي فرودگاه، شخصي به مامور مربوطه تلفن كرده و پروازش را لغو كرده بود. او هم بدون آنكه به ليست مسافران در انتظار نگاه كند، نام مرا بجاي آن شخص ثبت كرد و به اين ترتيب از ميان يكصد و نود مسافر، من تنها كسي بودم كه توانستم با آرامش كامل با اولين پروازي كه تا 5 ساعت ديگر انجام ميشد، به شيكاگو سفر كنم زيرا من تسليم حوادث نشده بودم و چيزي را بر خلاف ميلم نديده بودم.

در پس هر حادثه اي تقديري و فرصتي نهفته است. پس بجاي آنكه ناراحت و پريشان شويد و با اظهار جملاتي از قبيل: « ديدي، نگفتم كارها بالاخره خراب مي شود» خود را تسليم كنيد، بكوشيد تا فرصتهاي بسيار اطرافتان را فقط ببينيد تا بتوانيد از موانع ظاهري عبور كنيد. نميخواهم بگويم كه هميشه عينا اين اتفاق براي تمام مثبت انديشان دنيا مي افتد، اگر از افقي بالاتر به گفته ام نگاه كنيد، خواهيد ديد كه منظورم اينست كه هميشه براي تو استثناها در جريانند. هميشه و تا ابد“ (دكتر وين و. داير- از كتاب عظمت خود را درياب)



از دعاهاي صبحانه ي خانم لوئيز هي:

در ذهن الهي چيزي بنام مانع وجود ندارد. من هم كه عزيز دل او هستم در دنيا مانعي سر راهم نمي بينم.



خدا در تهران

الان حدود ساعت 5 صبح است و من ميخواهم تا چند لحظه ي ديگه گريه كنم. اين كار را فقط به اين خاطر انجام ميدم كه تصوير بدي كه از دنيا به سرم هجوم آورده، رو با روشي صلح آميز بخود نزديك كنم و بعد از خودم جدا كنم. هيچكس تو دنيا نيس كه در لحظاتي باراني نشده باشد. اما حتا باراني كه از چشم آدم مياد هم قطراتي از انعام اون خدائيه كه عاشقمونه. ما هم دوسش داريم. دلم امشب رفت. اصلا ايروني حتا اگه تو لس آنجلس هم باشه، نميتونه مثل يك انسان بي مهر و محبت زندگي كنه. خدا رو شكر مي كنم كه انسانم و علاوه بر اين ايراني هستم و سرشار از راه حل و عاطفه. مثل تمام ايرانيهاي ديگه.

امشب ميتونم حس كنم كه خدا تو تهران هم هست. همون طور كه تو اصفهانه. تو دروازه شيراز اصفهانه. رو پل خواجو، تو پارك هشت بهشته. ميتونم حس كنم كه خدا تو تهران هم هست. تو شهرك اكباتان هم هست. تو دربند، تو خيابون شريعتي هم هست. تو خونه ي من هم هست. تو كامپيوترهامون هم هست.

خدايا، كامپيوتر همه را در پناه خود حفظ كن تا بتوانيم به نامه هاي عاشقانه ي تمام انسانهايي كه عاشقانه مي نويسن دسترسي داشته باشيم. خدايا مودم منو در پناه موهبتهات حفظ كن. خدايا خدايا مانيتور تمام عزيزان دلت رو حفظ كن. خدايا، كيبورد تمام عزيزان دلم رو براشون بدون مشكل بگردان. و تمام اسكنرهاي دنيا رو اين سعادت ده كه از زيبائيهاي پاك تو تصوير اسكنScan كنن. خدايا كارتهاي صوتي و گرافيكي رو حفظ كن و تمام هاردها رو از ويروس هاي شيطاني محفوظ بفرما.

راستي امروز روز تولد ژانداركه. زني كه 590 سال پيش در اورلان فرانسه بدنيا اومد و بعد از ديدن محاصره ي شهرش توسط انگليسي ها آرام نماند و با وجوديكه يك زن بود (!) بر آنان تاخت تا جايي كه فتح هاي بسياري انجام داد. پس از اسير شدنش توسط انگليسيها ، آنقدر از دست پيروزيهايي كه توسط اين زن انجام شده بود ناراحت بودند كه او را در آتش سوزاندند.

راستي امشب سخنراني دكتر الهي قمشه اي در كانال 4 ساعات 22 يادتون نره.

دوستتون دارم.........محمد