۱۳۸۳ اسفند ۲۷, پنجشنبه

امروز براي چند تا از بچه هاي بي سرپرست هديه بردم

" گاهي فكر ميكنم خدا چرا به كساني فرزند ميده كه لياقت نگهداريشونو ندارن و كساني رو در حسرت بچه ميذاره؟!

امروز براي چند تا از بچه هاي بي سرپرست كه در پرورشگاه نگهداري ميشن هديه بردم. فقط تونستم براي 5 تا بچه تو سن 8 تا 12 سال هديه بخرم.

يكي از اون بچه ها كه اسمش نسترن بود افتادگي پلك داشت. قبلن هم اونجا رفتم و با مددكارهاي اونجا آشنا هستم. امروز ديدم چشم نسترن بهتر شده وقتي پرسيدم گفتن جراحي شده. بچه هايي كه در اين پرورشگاه زندگي ميكنند. پدر و مادر دارن. يا پدرها معتاد هستن در زندان و مادرها جدا شدن و يا اينكه مادرها مردن و پدر ها بچه هاشونو رها كردن.

نسترن كه دختر 8 ساله ايه كلاس دوم درس ميخونه معدلش 19 شده. پدر و مادرش از هم جدا شدن مادرش ازدواج كرده و پدرش هم زن گرفته. پدر نسترن بخاطر نفرتي كه از مادر نسترن داشته, از نسترن هم متنفره. اونو تنبيه ميكرده, در زيرزمين خونه حبس ميكرده و ميگفته ديوونه است. و بهزيستي از طريق همسايه ها اينو فهميدن و نسترن رو از پدرش گرفتن.

بچه هايي كه اونجا هستن, ميدونن خانواده دارن ولي حتا براي عيد حاضر نيستن اونا رو پبپذيرن و اين درد بزرگيه. خيلي بزرگ. "

Source: shindokht

mohammad