۱۳۸۴ بهمن ۸, شنبه

شيطان گفت: ليلي خيالي‌ست خوش

خدا گفت : ليلي يك ماجراست، ماجرايي آكنده از "من"، ماجرايي كه بايد بسازيش.
شيطان گفت : ليلي يك اتفاق است، بنشين تا بيفتد.
آنان كه حرف شيطان را باور كردند. نشستند و ليلي هيچ‌گاه اتفاق نيفتاد. مجنون اما بلند شد، رفت تا ليلي را بسازد.

خدا گفت : ليلي درد است، درد زادني نو، تولدي به دست خويشتن.
شيطان گفت : ليلي آسودگي است، خيالي‌ست خوش .

خدا گفت : ليلي رفتن است. عبور است و رد شدن.
شيطان گفت : ليلي ماندن است، فرو رفتنِ در خود.

خدا گفت : ليلي جست‌وجو است، ليلي نرسيدن است. نداشتن و بخشيدن.
شيطان گفت : ليلي خواستن است ، گرفتن و تملك.

خدا گفت : ليلي سخت است، دير است و دور از دست.
شيطان گفت : ليلي ساده است، همين‌‌ جايي و دم دست. و دنيا پر شد از ليلي‌هاي زود، ليلي‌هاي ساده اين‌جايي، ليلي‌هاي نزديك لحظه‌اي .

خدا گفت : ليلي زندگي‌ست. زيستني از نوعي ديگر. ليلي جاودانگي شد و شيطان ديگر نبود.

مجنون زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي‌دانست كه ليلي تا ابد طول مي‌كشد ...

source

mohammad