۱۳۸۵ اردیبهشت ۸, جمعه

من یک مسافرم


یک جهانگرد آمریکایی به قاهره رفت تا روحانی معروف ، حافظ اعیم را ملاقات کند. جهانگرد از دیدن محلی که روحانی در آن زندگی میکرد ، متعجب شده بود. اتاقی ساده ، پر از کتاب و تنها یک میز و نیمکت به عنوان اسباب و اثاثیه در آن دیده میشد.

"آقای روحانی، پس همه لوازم منزلتان کجاست؟"
روحانی پاسخ داد "چرا؟ مگر مال تو کجاست؟"
"من؟ اما من اینجا فقط یک مسافرم"
روحانی گفت " من هم همینطور"

پائلو کوئیلو
قصه هایی برای پدران،فرزندان و نوه ها


اگه بچه های رشته زمین شناسی و یا مکانیک بهم گیر ندن،میشه زمین را به یک اتوبوس تشبیه کرد. همانطور که اتوبوس صندلی خوب و بد داره ( صندلی بد،همون ردیف آخر هست که ما تو ایران بهش میگیم بوفه،گرمای موتور اتوبوس به راحتی روی این صندلی ها احساس میشه )زمین هم جای خوب و بد داره. ولی اصلا مهم نیست.آخه وقتی از اتوبوس (زمین) پیاده میشویم، دیگه کاملا یادمون میره که رو کدوم صندلی بودیم و اونوقت همه مثل هم میشویم. فقط یک چیز هست که تا ابد به یادمون میمونه.کارها و برخوردهایی که با دوستان و اطرافیانمان داشتیم. یکی در طول سفر خوردنی هاش رو با اطرافیانش تقسیم میکنه ولی یکی دیگه حتی حاضر نمیشه کلمن آبش را به کنار دستیش بده تا یه خورده آب بنوشه....اینقدر خودخواه نباشیم. یه خورده هم به اون لحظه ای فکر کنیم که داریم از اتوبوس پیاده میشویم.شاید در اثر این فکر کردن ، یه خورده عقلمون بیاد سر جاش .....

راستی...سفر خوش بگذره


forever84_