۱۳۸۵ مهر ۲۰, پنجشنبه

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یادم نمیاد تا به حال شب قدر جایی رفته باشم برای احیا . وقتی میرم یه جای شلوغ انگار توی اون شلوغی گم میشم نمیتونم خودمو پیدا کنم . خیلی دوست دارم که این شبا تا صبح بیدار بمونم ، کاش دوباره خوابم نبره . خیلی دوست دارم چشمهامو ببندم و به سکوت گوش بدم و اونوقت آروم آروم از خودم از وجودم رها بشم و برم تا اوج تا خدا . و بهش نگاه کنم تا ابد ،تا همیشه ، تا آخرین لحظه ای که نفس میکشم .

مهزاد