۱۳۸۵ مهر ۳۰, یکشنبه

داره تموم میشه

این رمضان عین برق وباد گذشت . اصلا چی شد، با ماها چیکار کرد ،چی دید ، نمیدونم . امسال برای خود_من خیلی بهتر بود یه جور خاصی بود آدم حس میکرد توی زمان شناوره شب وروز یه جورایی با هم قاطی شده بود یعنی اهمیت روز و شب برام از بین رفته بود، زمان مفهومی نداشت . به خصوص شبای قدر که همش خواب بودم بعد نصف شب بیدار میشدم مثلا برای احیا، شروع میکردم به فکر کردن و واسه خودم حسابی زمین و زمان رو سیر میکردم بعد که ساعت رو نگاه میکردم میدیدم مثلا ده دقیقه گذشته، بعد_ نیم ساعت هم دوباره خوابم میبرد( خب حتما که نباید به زور تا صبح بیدار موند!). ماه _ قشنگیه باعث شده آدما با همدیگه کلی مهربونتر بشن بیشتر رعایت هم رو بکنن، کمتر متلک بگن و ... خب البته دم_ افطار براثر فشار گرسنگی همشون نقض میشن!

رمضان که گفتن در اون قرآن نازل شده به صورت نمادین بین ماههای دیگه انتخاب شده که ما بفهمیم اگه همه ماههامون مثل رمضان باشه توی هر روزش قرآن بر ما نازل میشه چون داریم بهش عمل میکنیم . فکر میکنم این از تذکره الاولیا عطار باشه : ((روزه چند قسم دارد نوعی از آن روزه جسم است و پرهیز از خوردن و نوشیدن ، نوعی دیگر روزه روح باشد که دست شستن است از هرچه غیر خداست و آنکه روزه روح دارد همه روز در روزه باشد تا به لقای ِ رب افطار کند ... ))

رمضان هم گذشت، ماهیت زمان در گذشتن و تموم شدنشه ولی ماها و داستان ماها هیچ وقت تموم نمیشه . از ازل تا ابد فقط داستان ماست. داستان آدمها و خدای آدمها

.

مهزاد