۱۳۸۰ اسفند ۱۰, جمعه

دروغ ترين قصه ي عالم
نسخه ي دوم



يه روز يه پروانه ي قرمز و سياه رنگِ قشنگ داشت پرواز مي كرد. تا اينكه روي گلي نِشست تا كمي شهد بخوره. وَسطايِ خوردن بود كه احساس كرد غريزه اي بهش دستور ميده كه همينجا بدور خودش پيله درست كنه. پروانه ي قشنگ پيله زد وخودش رو تو پيله حبس كرد و بعد از چند روز يه كرمِ بي دست و پاي كوچولو و شكمو شد و تا آخر عمرش در حسرت موند.

.......



*آره...تعجب نكنين. هميشه آدمايي هستن كه واقعيت رو وارونه جلوه ميدن. تو آهنگاشون، تو قصه هاشون، تو تعريفاشون، تو كتاباشون و تو سخنرانيهاشون واقعيت رو وارونه نشون ميدن. مثلا ثابت مي كنن كه هيچ پروانه اي نيس كه كرم نشه !!! آيا اين دروغترين قصه ي عالم نيس؟ مثلا ميگن ما بي هدف اينجا اومديم... اين دروغه محضه. كي اين مزخرفات رو باور ميكنه. هركي باور كنه خوراكش ميشه: غم و غصه و افسردگي و .... . شادترين انسانها روي زمين پيامبران، مردان خدا، دانشمندان بزرگ و شاعران الهي و هنرمندان پيام آور بودن. اين شعرها چيه كه ملت ميخونن. آهنگ روش ميذارن. چاپش ميكنن؟ مگه من وقتم رو از سر راه آوردم كه بيام هنر دست بيستم يه هنرمندِ « بدون چراغ» رو بخونم؟ به قول تي اس اليوت: ” اي شاعر جوان، شجاعانه برو در دل تاريكي و براي ما چراغ بياور.“ شاعر و هنرمند كسيست كه به مردم شوق ميده. به مردم و به جامعه اميد اضافه ميكنه. نه بعضي آدمايي كه به هيج نوري و چشمه ي اميدي نرسيدن و ميان استفراغهاي بي سر و ته شون رو به ما هديه ميدن. هيچ پروانه اي تبديل به كرم نميشه چون آرزوي اين كار رو نداره. بيايد چشامون رو به حقيقت شادِ اين عالم باز بكنيم. در طبيعت فقط كرمهاي بي دست و پا به پروانه هاي رقصان تبديل ميشن. اين مسير شوق افزاي طبيعته. اين نتيجه ي خواستنه.... بخواهيم.... چيزهاي بزرگ بخواهيم.... شوقهاي بزرگ.... ثروتهاي بزرگ.... بخششهاي بزرگ....



* صفحه ي دعا راه افتاد. ميتونين دعاهاي خودتون رو آزاذانه در اين سقاخانه بنويسيد و شمعي در دلتان روشن كنيد. خجالت از كوچكي يا بزرگي دعايتان هم نكشيد. بخواهيد. هر چه را دوست داريد كه خدا براي همه بخشنده است.