۱۳۸۱ تیر ۶, پنجشنبه

محمد عزيز من، از جمع تيم شفا جدا شده است و مشغول طراحي يك سايت بزرگ براي فيزيك ايران است. اين سايت را مي توانيد در اين آدرس ببينيد. وقتي ديشب آدرس را تلفني ازش گرفتم و آنرا ديدم يك جمله در سرم پيچيد. ايران ثروتمند، فقط به ايراني با آن مغز پر از خلاقيتش نيازمند است!

به بهانه ي رفتن موقت محمد، تكه هايي را از دفتر يادداشت چهل برگي اش برايتان مي نويسم و اين كار را به مرور ادامه مي دهم تا دوري موقتي اش را احساس نكنيم.



”... صفحه ي اول - بهار 1375- اصفهان

تو هرگز نمي تواني بدون از دست دادن خويش، قلبت را كنار بگذاري. هنگامي كه احساست را ابراز نمي كني، عوضي گرفتن وظيفه و عشق امري اجتناب ناپذير است.

گام بعدي من اين خواهد بود كه درست همين جا كه هستم را خوب بشناسم. با زيباييها و زشتيهايش آشنا شوم و در صدد رفع عيبها بر آيم. اين چيزيست كه هميشه به فردا موكول شده است.

من اگر ادعا مي كنم كه عرضه دارم، نبايد مثل آب خوردن آزرده شوم. بايد خودم باشم و خوب را براي خودم پيدا كنم. بايد دست بردارم از اينكه فقط در مقابل مردم واكنش داشته باشم. بايد خودم كنش توليد كنم. خوشبختي من آن چيزيست كه نانوا و نجار را خوشبخت نمي كند. همانطور كه من خوشبختي آنها را نمي توانم بزيم.

واقعيت هميشه مي جوشد و جاري مي شود. هيچ وقت هم يكجا نمي ماند. اگر زماني به واقعيتي برخوردم كه مانده بود و ساكن بود، بايد يادآوري كنم كه اين دروغيست كه خود را به شكل واقعيت بزك كرده است.

پايان - محمد





ــــــــــــ سيد صالح

۱۳۸۱ تیر ۲, یکشنبه

دست از ”مس“ وجود چو مردان ره بشوي





پرسش: وقتي به بوستانهاي زيباي تهران مي روي چه مي بيني؟

- نمونه اي از جوابهاي يك فكر مثبت: گلها و پرندگاني كه لابلاي برگهاي زنده و زيبا ما را دوست دارند. زنبورهاي زحمتكشي كه با عشق فراوان كار مي كنند. فواره هايي كه صدايي زلال توليد مي كنند و مردمي كه مثل من زيبا هستند.

- نمونه اي از جوابهاي يك فكر منفي: جسد برگهاي خشكي كه گياهان را ترك كرده اند. مواد مخدر. جوانهاي بيكار و الاف. مردمي كه به زيباييها توجهي ندارند و صداي بوق و سر و صداي ماشينها. دوست پسر دوست دختر بازي نسل سوخته و چمني كه هرگز نديدم يكدست باشد. اصلا تو ايران هيچ جا چمن يه دست نيست. اون از استاديوم آزاديمون كه با سطل داشتن آبشو خالي ميكردن. پارك هم نميشه بري. يه بستني مي خواي بخري ميگه سيصد تومن. اي بابا ... كدوم زيبايي آقا... حتما شما از اونايي هستي كه تا حالا پاتو نذاشتي بيرون ... من تو اجتماعم آقا ميدونم وضع چقدر خرابه ... برو ببين قيمت اجاره ها چه جوره ....



باغچه ات را بر اساس تعداد گلهايش نمره بده

نه بر اساس برگهاي ريخته اش



پرسش: شبها چه مي بيني؟

- نمونه اي از جوابهاي يك فكر مثبت: ستارگاني كه هميشه بسيار روشنن. ماه كه وقتي هست، روشنه و وقتي نيستش يادش تو ذهنم روشنه. شهابسنگاي زيبا. سكوت. شب موقعيست كه خدا به انسان نزديك مي شه. بازم نزديكتر و بالاخره اونقدر نزديك مي شه تا اينكه انسان تو مردمك سياه چشم خدا قرار گيره. شبا ما تو چشم خدا مي خوابيم! شبها بهترين موقع براي شنيدن موسيقيه. براي آرامش. براي معاشقه با خود و خداي خود.

- نمونه اي از جوابهاي يك فكر منفي: خستگي يه روز كار. درد كردن تمام استخونات. تاريكي و افسردگي. شب به ياد عشقي كه بي وفايي كرد مي افتي. بياد تاريكي خاطرات گذشته. به ياد از دست رفته ها. اين همه بچه ي ولگرد تو خيابونن شبا. دزدهاي تو كوچه. ارواح سرگردان. جن. فرداش هم كه ممكنه صاحب خونه بياد و اجاره رو بخواد. با اون قيافش! ممكنه فردا رئيس توبيخم كنه. وااااي... فردا بايد ساعت 6 بيدار شم. اين چه وضعيه. دلم ميخواد يه شب بخوابم و فردا مجبور نباشم بيدار شم. دلم ميخواد تا 9 بخوابم. اين چه دنياييه.



شبها را با ستارگانش سر كن

نه با تاريكيهايش



عمرت را با لبخندهايت بشمار

نه با اشكهايش

و نه با سالها

اگر شناسنامه نداشتي، فكر مي كردي چند ساله اي؟ اين عددي كه مي گويي سن واقعي توست.

............ محمد

۱۳۸۱ تیر ۱, شنبه

چند دقيقه وقت داري بمن نگاه كني؟



چند دقيقه وقت داري بمن نگاه كني؟

به من ... به چشمانم ... به قلبي كه بطور معجزه آسايي مي تپد، گويي از جايي براي اين كار دستور مي گيرد.

چند دقيقه وقت داري تا بمن نگاه كني؟! پيش از آنكه تمام شوم.

الان روز شد. بگذريم كه زلزله بيدارم كرد. خيليها را بيدار كرد. بعضيها را مطمئنا به بيداري ابدي رسانيد و براي من به اندازه ي يك هشدار بيداري داشت. خدا را شكر. شايد كمك بخواهند. كمك مي كنم.

روز، ياري ام كن .... فقط امروز ... براي ساختن دنيا فقط «امروز» كافيست.

دريا، با موج خود را تعريف مي كند. جنگل با درخت... آسمان با بارش ... و من با تو خود را تعريف مي كنم... خدا... همه چيز از نبودنت حكايت مي كند ... بجز دلم.

اگر از من بپرسند كه زندگي چيست؟ حواهم گفت: ” مجموعه اي از كارهاي بي معني كه بطور معجزه آسايي معنا پيدا مي كند.“ و درختي كه قبلا چيز سبزي كنار خيابانها بود، يكمرتبه معنا مي يابد.

من بلدم چطور از برگهاي رقصان بالاي سرم لذت ببرم. بلدم از صداي پرنده هاي تهران هنگام سحر ذوق كنم. بلدم از درسم چگونه لذت ببرم. تو هم بلدي چگونه نفهمي من چه مي گويم!

من سعي كردم به دنياي خودم بكشانمت. اما هر چه نشانت دادم خاكستري ديدي. نگاهت چه رنج عظيميست.



محمد

۱۳۸۱ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

راهي كه تا حالا طي نشده



تو جنگل زرد يه دو راهي بود

كه نمي شد همزمان جفتشو پيمود



جاي من اونجا وايسادي

داري اعماق اولي رو مي بيني

تا اونجايي كه باشه ديدني



اون يكي رو قشنگتر نگاه مي كني

شايد چيزاي باحالتر توش ببيني

چون بنظر سرسبزتر مياد از اولي



اگرچه هر كدوم رو كه طي كني

سرسبز ميشه مثل اون يكي

صبح ميشه تو هر كدوم كه بري

جاپات هم نمي مونه رو هيچ برگي



آه ... من اولين گام رو فردا مي ذارم

تا بتونم ترجيح بدم يكي رو به اون يكي

چون به برگشتن هم شك دارم بدجوري



بارها بايد مي سرودم اندوهگين:

زمان رفت اينجا و عمري بعد از اين



تو جنگلي يه دو راهي بود، رو بروي من

اينبار عزم كردم در آن متروكتر

تا كه گشت دنياي هر روزه ام شادتر



رابرت فراست

ترجمه: محمد

متن اصلي اين شعر را حتما در بخش انگليسي شفا بخوانيد. زيرا متن اصلي زيباست.

۱۳۸۱ خرداد ۲۷, دوشنبه

سايت مجله ي نجوم ايران. به آسمان برويد و از بالا خودتان را ببينيد. به غمهايتان از آسمان خوب نگاه كنيد.

يكي از عكسهاي خوب اينه.

اين مجله تنها مجله ي تخصصي نجوم در خاورميانه است كه ماهانه چاپ مي شود و صاحب امتيازش رئيس انجمن فيزيك ايران است. پس به اخبارش اطمينان كنيد.

در ضمن مي توانيد در قسمت اشتراكشان عضو شويد و از اخبار آسمان بصورت مجاني همراه با عكس و ... مطلع شويد.

اين بچه هاي مجله ي نجوم خيلي زحمت مي كشند. من اينطور خدمت رو دوست دارم كه يكي هم از كارش لذت ببره و هم كمكي به مردم بكنه. نه مثل اونايي كه براي اينكه خدمت كنن دائم مخالفت مي كنن و كشمكش توليد مي كنن.

ياد گرفتم اگه يكي بهم بگه : من ايران را دوست دارم و براي وطنم كار مي كنم، خيلي اعتماد نكنم. زيرا هميشه كساني به يك مملكت خدمت اصلي را مي كنند كه ادعايي براي اين كار ندارند و براي انجام اين كار مزد نمي خواهند. لذت مي برند و كار مي كنند. يك نمونه از اين آدمها خواجه نصيرالدين طوسي است كه بنا به گفته ي دانشمندان خارجي (!) بزرگترين خدمات را به علم كرده است و در اوج قتل عام مغولان در ايران، با گفتار صلح طلبش، حكمران مغول (هلاكو خان) در ايران را رام كرده و با پول دولت او اولين بنياد بين المللي علمي دنيا (يعني رصد خانه ي مراغه) را ساخت و دانشمندان داخل و خارج را در اين بنياد گرد هم آورد.

پس هميشه محصول مهم است نه ادعا!









۱۳۸۱ خرداد ۲۴, جمعه

چقدر صبر براي موفقيت لازم است؟





انسان نمي تواند با صبر و بردباري به آمال خود برسد، مگر آنكه روح او آرام و عاشق باشد. ”سعي“ و ”آرامش“ روح وسيله ي پيشرفت است. هيچ لذتي برابري نمي كند با لذتي كه يك انسان فعال از كار خود، كه بدان عشق ورزيده باشد، مي برد. ادوبون Audobon مي نويسد: ”چندين سال زحمت كشيدم و قريب دويست تصوير پرندگان مختلف را كشيده و مجموعه اي درست كرده بودم كه نتيجه ي چندين سال زحمت من بود. ميخواستم بمسافرتي روم. آنرا در صندوقي گذاشته و به يكي از دوستانم سپردم. بعد از چند ماه كه مراجعت كردم و در صندوق را باز كردم منظره اي را مشاهده كردم كه تمام بدنم را به لرزه انداخت و سرم گيج و چشمم سياهي رفت. ديدم دو موش بزرگ به صندوق رخنه نموده و تمام اوراق را جويده اند. تا چند روز مثل اشخاص مريض در يك حالت اغماء و سبات عميق فرو رفته بودم ولي بعد از تفكر زياد بخود تكان دادم، تفنگ و قلم و كاغذ را برداشته بطرف جنگل رفته و كار را از سر گرفتم و خيلي خشنود بودم از اينكه صورتهاي صحيح تري خواهم كشيد و غلطهاي سابق را تصحيح خواهم كرد. پس از سه سال تمام آن چيزي كه از دست داده بودم را با كيفيتي بسيار بسيار بهتر مجددا تهيه كردم.“

نظير اين اتفاق براي نيوتن هم رخ داده است. سگش شمع روشني را روي يك دسته از اوراق مهم كه حاوي يادداشتها و حسابهايي كه مولود چندين سال زحمت و كوشش اين فيلسوف بود، انداخت و اوراق مزبور آتش گرفت. مي گويند اين ولقعه خيلي او را صدمه زد. بدرجه اي رسيد كه صحت مزاجي او را منحرف نمود و تا مدتي هوش و فهم او ضعيف شده بود. اما بعد آنها را مجددا نوشت و اذعان كرد كه بار دوم افقهاي روشن بيشتري را تسخير كرده است.

كارلايل Carlyle (1790-1881) عينا دچار همچو امتحان شد. شخصي جلد اول كتاب ”انقلاب فرانسه“ ي او را عاريه گرفت كه مطالعه كند. بعد از مدتي كارلايل فرستاد و كتاب را مطالبه كرد. شخص مزبور جواب داده بود كه كتاب را من فراموش كرده و بزمين انداخته بودم. خدمتگزار خانه به خيال اينكه اين اوراق، باطله هستند آنها را سوزانيده است. تصور كنيد نويسنده اي كه عمر خود را در راه تاليف كتابي صرف مي كند، از شنيدن همچو جوابي و از بين رفتن كتاب خود چه حالي مي شود. اما كارلايل مايوس نشد و بقوه ي ذاكره فشار آورد و آنرا دوباره از سر نوشت. كسانيكه كتاب مزبور را خوانده اند به علو همت و قوت عزم او اعتراف مي كنند. خود او در جايي از كتاب مي نويسد: ”انصافا آن آتش سوزي، همچو آتش گرفتن جهل من در برابر داناييهاي بيشتر بود. بايد از بابت آن سوزانده شدن شكر بجاي آورد.“



-بخشي از كتاب اعتماد به نفس، نوشته ي ساموئل اسمايلز (1812-1904)

۱۳۸۱ خرداد ۲۰, دوشنبه

داره مي گذره



چند سال پيش، تو اتاقي كه درش باز بود، ايستاده بودم و با كسي صحبت مي كردم كه ناگهان يه گنجشك از درِ اتاق داخل اومد و گوشه اي نشست. قبل از اينكه ما فرصت داشته باشيم كه پنجره رو باز كنيم، گنجشك كوچولو با آخرين سرعت از جاش بلند شد و با بسمت نور پشت پنجره شتافت.

متأسفانه نمي دونست كه بين او و آسمان آبي شيشه اي وجود داره. در حاليكه با آخرين سرعت بسمت پنجره مي رفت، بشدت از پنجره پس زده شد و به روي زمين افتاد. با عجله بسمتش شتافتم تا بلندش كنم و ببرمش بيرون، اما اون بحال آشفته اي روي زمين افتاده بود و كمي خون بالا آورده بود. به آرامي بلندش كردم و به اين اميد كه دوباره بتونه پرواز كنه بردمش بيرون. اما بمحض اينكه به بيرون از اتاق رسيدم، گنجشك كوچولو آخرين نفسش رو كشيد و لحظاتي بعد دنياي ما رو براي هميشه ترك كرد. براي اون پرنده ي كوچولوي درهم شكسته اي كه در يك لحظه بسوي نور رفت و لحظه ي بعد بسوي روشنايي هميشگي شتافت، احساس دلسوزي و غم مي كردم.

اين ماجرا منو بياد تصادف شديد چهار سال پيشم، تقريبا تو همون روز، انداخت. ماشيني كه من مي روندمش بطور اساسي داغون شد، اما من خيلي خوش شانس بودم كه از اون تصادف با حداقل آسيب ديدگي نجات پيدا كردم. مثل اين مي مونست كه موقع داغون شدن ماشين، دستي پنهاني از بدن آسيب پذيرم محافظت مي كرد. شگفت آوره كه زندگي آسيب پذير بودن و مرگ پذيري بدنمون رو بارها بهمون هشدار مي ده، اما با اين وجود هر روز جوري زندگي مي كنيم كه انگار براي هميشه مي خوايم زنده بمونيم.

ما در يك لحظه بسوي اتاقي پرواز خواهيم كرد و لحظه ي بعد خواهيم رفت. يه لحظه توي يه اتوبان رانندگي مي كنيم و لحظه ي بعد، از جهان اطرافمان بيرون خواهيم رفت.



اگه هر لحظه رو با توجه به ماهيت زودگذر بودنش زندگي مي كرديم، زندگيمون بهتر نمي شد؟ آيا اگه مي تونستيم به زندگيمون و به اونايي كه تو زندگيمون وجود دارن با دقت، دلسوزي و عشق نگاه كنيم، زندگيمون بهتر نمي شد؟ آيا اگه مي تونستيم هر چيزي رو بصورت هديه اي ارزشمند از جانب زندگي ببينيم، كه بمحض دريافتش مستحق سپاسگزاريست، زندگيمون بهتر نمي شد؟

هر كدام از اين هشدارها براي ما فرصتهاي نابي رو بوجود مي آره تا دوباره روي اون چيزايي كه تو زندگيمون واقعا مهم اند و بايد واقعا قدرشون رو بدونيم، تمركز كنيم. گنجشك كوچولو، دنياي ما رو ترك كرد، اما براي من هديه اي ارزشمند جا گذاشت... هشداري ملايم براي آگاهي از زودگذر بودن طبيعت زندگي.

اي روح به رحمت رسيده، متشكرم ...



شهريار شهرياري

لس آنجلس، كاليفرنيا - ژوئن 2002

(متن اصلي اين مقاله را در بخش English (از لينكهاي اول صفحه) بخوانيد و لطفا در بخش ”نوشته هاي شما“ نظر بدهيد.)

۱۳۸۱ خرداد ۱۷, جمعه

”من ايمان مي آورم تا بفهمم“ (سنت آگوستين قديس)

”كسي كه به خدا علاقه دارد ولي با بي گناهان بدرفتاري مي كند، بت مي پرستد.“ (هانس كريستين آندرسن)

”خود را مستحق سرشارترين عشقها بدان و آنرا بخواه.“ (دن كيشوت)

”هيچ وقت نگو او مرا ترك كرد. بگو من براي نگه داشتنش چه اقداماتي كردم؟“ (مهاتما گاندي)

ــــــــــــــــــــــــــ



* شعري زيبا و بسيار مفيد از رودكي (قرن سوم):

شاد زي (1)، با سياه چشمان شاد .... كه جهان نيست جز فسانه و باد (2)

ز آمده شادمــــــان نبايد بود .... وز گذشته، نكرد بايد ياد (3)

من و آن جَعد مويِ (4) غاليه بوي (5).... من و آن ماه رويِ حور نژاد

نيكبخت آن كسي كه داد (6) و بخورد .... شور بخت آنكه او نخورد و نداد



(1) شاد زي= شاد زندگي كن. (2) باد= گذرا (3) نكرد بايد ياد= ياد نبايد كرد.

(4) جعد موي= پيچيده مو (5) غاليه بوي= داراي بوي خوش (غاليه ماده اي خوشبو مركب از مشك و عنبر و كافور و روغن زيتون.)

(6) داد= بخشيد

ــــــــــــــــــــــــــ



اين سايت را ببينيد. پيامهاي خوبي داره.

ــــــــــــــــــــــــــ صالح

۱۳۸۱ خرداد ۱۶, پنجشنبه

شبيه سازي حركت از اعماق يك برگ تا آخر دنيا.

اين يكي از بهترين شبيه سازيهاييست كه تا حالا ديده ام.

براي ديدن كامل اين شبيه سازي، بايد مدتي بصورت آنلاين منتظر شويد تا تصوير بصورت اتوماتيك از آخرين حد بزرگ به ريزترين حد وارد شود. بنابراين منتظر شويد تا تك تك فريمها دريافت شوند. اينكار براي هر تصوير مدتي وقت مي گيرد.

بعد از گرفتن تمام تصاوير مي توانيد آنرا بصورت دستي (با فشار manual) و يا اتوماتيك (با فشار Auto) از كوچك به بزرگ يا بر عكس ملاحظه كنيد.

ــــــــــــــــــــــــــ



كسي كه برنامه ريزي نمي كند مي تواند موفق شود اما كسي كه برنامه ريزي مي كند حتما موفق مي شود، زيرا برنامه ريزي مانع از انجام كارهاي بيهوده مي شود. بنابراين براي زندگي روزانه ي سه بار غذا بخوريد و يكبار برنامه ريزي داشته باشيد.

ــــــــــــــــــــــــــ صالح

۱۳۸۱ خرداد ۱۳, دوشنبه

زشت، زيبا نيست



You see things; and you say, "Why?" But I dream things that never were; and I say "Why not?" (1)
- George Bernard Shaw




جوانان همينكه پا به دايره ي زندگاني مي گذارند، انواع لذات و اسباب خوشگذراني را اطراف خود مي بينند. اگر خود را به خواهشهاي نفس بسپارند، بخاك گمراهي خواهند افتاد؛ و اگر در كل با اين هوا و هوس مدارا كنند خرده خرده قوه ي دفاع در برابر آنها را از دست مي دهند تا اينكه دست آخر از مقاومت در برابر كششهاي آن عاجز مي گردند. پس بهتر آنستكه انسان از همان نخست به اطاعت هوا و هوس تن در ندهد تا آسودگي هميشگي كسب كند. لازم به گفتن است كه اگر يكبار در اطاعت هواي نفس سهل انگاري بنماييم در مرتبه ي دوم گوش دادن به وسوسه هاي آن آسانتر است و رفته رفته ديگر نمي توان با گمراهي مقاومت كرد و نمي توان عادات ناپسند را از خود دور نماييم.

هيوملر مي گفت: ”من يك مرتبه بر خودم حتم كردم كه از يك ميل نفساني دست بردارم و بدينوسيله از بزرگترين آفات سلامت جستم.“ و تفصيل آن اين بود كه در اوقاتي به بنايي اشتغال داشت يكي از دوستانش دو گيلاس ويسكي (نوعي از مسكرات) بدو تعارف كرد، او هم آنرا نوشيد. وقتي به خانه رفت و كتابي را كه هميشه دوست مي داشت را باز كرد كه مطالعه كند ديد كلماتش در برابر چشمش به حركت درآمدند، فهميد از تأثير مشروب است. از همان وقت با خود عهد كرد كه ديگر لب به مسكرات نيالايد و قواي عقلي خود را قرباني يك لذت آني ننمايد و همين يك عهد او را به بلند همتي و شرف هميشگي نائل ساخت. بدترين عقبايي (سرنوشتي) كه در راه جوانان يافت مي شود مستي است و خوشبخت كسيست كه خود را سالم از اين عقبا (سرنوشت) بگذراند. سر والتر اسكات مي گويد: ”چيزي مانند مستي شئون انسان را پست نمي كند“ دكتر جينز مي گويد: ”نخوردن آن آسانتر و بهتر از حد اعتدال آنست.“

انسان هرچند پا به سن بگذارد و پير شود، هنوز وقت تحصيل و دانش از وي نگذشته است و ما مي توانيم شواهد بسياري بر اين مدعا بياوريم. از آن جمله سر هنري اسپيلمن است كه بين پنجاه و شصت به تحصيل علوم مشغول شد. فرانكلين آمريكايي وقتي فلسفه ي طبيعي را شروع نمود كه عمرش 50 سال بود. فيري هنگاميكه بخواندن زبان فرانسه و آلماني و ايتاليايي همت گماشت تا كتب چندي كه در فلسفه ي مكانيك زمانش را بخواند چهل و شش سال داشت. رابرت هيل در پيري به تحصيل زبان ايتاليايي اقدام نمود تا ببيند كه مقايسه اي كه ماكولي مشهور بين ميلتن شاعر انگليسي، و دانته شاعر ايتاليايي نموده است درست است يا نه. هندل قبل از اينكه كتابهاي مشهور خود را منتشر نمايد چهل و هشت سال داشت و ... ما مي توانيم هزارها شخص را ذكر نماييم كه پس از تقدم در سن، راه تازه اي براي خويش باز كردند و مسلك در حيات يافتند. كسي نبايد بگويد وقت تحصيل من گذشته است و سن من براي تحصيل مقتضي نيست. كساني كه به اين معاذير (عذرها و بهانه ها) متمسك (وابسته) مي شوند، يا تنبل اند يا جبان (ترسو). (2)

- ساموئل اسمايلز*



بسياري از بزرگان ايران زمين هم اين طرز فكر را زندگي كرده اند. مثلا مولوي در سن پنجاه سالگي زبان يوناني را براي خواندن كتابهاي معروفي از فلسفه ي يونان باستان ياد مي گيرد. ابو ريحان بيروني در هنگام مرگ، هنگاميكه در بستر افتاده بوده از دانشمندي كه به ملاقاتش مي آيد سؤالي مي كند. دانشمند پاسخ مي دهد كه استاد شما درد مي كشيد. آخر چه جاي سؤال علميست؟ ابو ريحان مي گويد: مي دانم كه فرشته ي مرگ مرا تا لحظاتي ديگر در خواهد ربود. اما آيا دانا بر اين سؤال از دنيا بروم بهتر است يا ندانسته تسليم مرگ شوم؟

مي گويند بوعلي سينا در روزهاي آخر عمرش در حال يادگيري زبان آشوري بوده است.

استاد احمد بيرشك در مصاحبه ي تلويزيوني خود گفت: ”من اينك كه از نعمت حيات برخوردارم، نه اينكه در قيد حياتم چرا كه حيات قيد نيست، اينك كه از نعمت حيات برخوردارم شبها ساعت 2 بيدار مي شوم و در اتاقم شروع به تحقيق بروي مطالب علمي در باب تقويم ايراني مي كنم و به اخيرا به نكته ي عجيبي برخورد كرده ام كه خيام در محاسبات تقويم خود دقتي كه بكار مي برد 8000 برابر دقت تقويم اروپاييست. يعني طبق تقويم اروپايي در هر چهارصد سال يكسال اشتباه رخ مي داده است اما با تقويم شمسي خيام در هر سه ميليون سال يكسال خطا رخ مي دهد. همين به من انرژي مي دهد كه بيشتر بدانم و كمتر در خواب غفلت بمانم.“

پيامبر اكرم در سن چهل سالگي از اسرار عالم هستي با خبر شده و به پيامبري مبعوث شدند.

استاد محمود حسابي كه در مدت ده سال توانست ليسانس ادبيات، مهندسي عمران، مهندسي برق، مهندسي معدن، زيست شناسي، پزشكي، نجوم، رياضي و دكتراي فيزيك خود را بگيرد مي گفت: ”وقتي مي دانم، تراش مي خورم و سبكتر مي شوم.“



.........محمد

ــــــــــــــــــــــ

(1) مرجع: http://www.positivepress.com

(2) مرجع: ص231 كتاب Self Help.

* زندگينامه ي «ساموئل اسمايلز» در بخش « پاي صحبت دانايان عالم» وجود دارد.