۱۳۸۱ بهمن ۹, چهارشنبه

خبر اول اينكه در وبلاگ ديدار كه نسخه ي فارسي VISIT است، دارند داستانهاي بسيار شيريني از هانس كريستين اندرسن ترجمه مي كنند. از بر و بچه هاي تيم ”VISIT“ ممنون.

چند فيلم آرامش ديگر:

سايت ايران ويزدم و فيلم جديد 9 راه براي ظهور سرنوشت (600 كيلوبايت) همچنين فيلم طلب (دكتر الهي قمشه اي)

تصور كن

تشويق روزانه

حالي عزيز

همچنين نوار ناصر عبداللهي هم بنام ”بوي شرجي“ جالب و شنيدنيه.

اين روزها كه پدرم جراحي دارند، بيش از هميشه دعا مي كنم و محتاج دعا هستم.

محمد

۱۳۸۱ بهمن ۴, جمعه

فيلم آرامش بخش آرامش

يكي ديگه بنام positive pause

يكي ديگه بنام what is reality

يكي ديگه با جاوا بنام «بذار قلبت هدايتت كنه»

راستي اگه وب سايتي از ايرانيها براي آرامش ميشناسين تو بخش «شما بنويسيد» به همه معرفيش كنين.

محمد
يادم مياد وقتي بچه بودم،

... يه روز مامانم مريض شد..

.. من فكر مي كردم ..

اگه كاراي خوب بكنم، اون زودتر خوب ميشه.

بچه ها معني خوبي رو مي دونن...

۱۳۸۱ بهمن ۳, پنجشنبه

يك روزي، پسري بود كه توانسته بود خودش را از يك تونل در حال ويراني نجات دهد.



او وقتي از تاريكي تونل بيرون آمد، ماه روشن را ديد و گفت: ”من ديگر به آن تاريك بر نمي گردم، من ماه درخشان و زيبا را دوست دارم“.



وقتي به آرامش رسيد.. از كوه لذت مي برد.. از نسيم آسمان آبي.. از سفيدي برف .. همه چيز مست كننده بود. همه چيز...



نگاه كرد .. شنيد كساني در تونل هستند كه نياز به كمك دارند. نمي شد ماند. مسؤوليت بصورت اختياري شكل گرفت. كمك. كمك. خدا ما را از اين تكانها و ترسها و شكستگيها نجات ده...



موسيقي را رها كرد و به آن جهنم برگشت. و اين عجيب ترين سفريست كه تا كنون كرده. سفري از آرامش به درد ِ عشق. خيلي جالب است كه انسان گاهي درد را از روي اختيار انتخاب مي كند تا همه را بسوي آرامش دعوت كند.



به درون تونل كه رسيد، نيازمندان را بيشمار ديد. همه چيز در حال فرو ريختن. دود و سرفه. تاريكي و ناله. وحشت و دعا..



با دست راه خروج را نشانشان داد.. كسي آنرا نمي ديد. هر چه به وضوح نوري كه از بيرون مي تابيد اشاره كرد، به عقلش بيشتر شك كردند.



پسر باز گشت و از دريچه بيرون آمد تا خود مطمئن شود و همان سرزمين آرام را ديد. دنيايي پر از نغمه و آسمان آبي. نسيم و بوي خوش گلهاي زميني. سفري از شك به اطمينان. پيش خود گفت: «به درك راه نمي برند به آرامش». اما دلش مي خواست همه در اين زيبايي سهيم باشند. حيف بود. اين همه ارامش و آنهمه نياز به ارامش. پس سعي كرد اطوار آرامش را خوب ببيند و سپس به آن تونل باز گشت. همه جا دود و لرزش و وحشت. سفري از اطمينان به تشويق.



اينبار براي مردم تونل موسيقي آسماني نواخت. آواز خواند. آسمان شد. آبي شد. آرام شد.. ماه شد و تابيد، اما حرف نزد و نصيحتي نكرد. همه مي پرسيدند: از اين فضاهاي آبي رنگ باز هم در جايي سراغ داري؟ از اين موسيقي هاي آرامش افزا كجا دارد؟ سازنده اش كيست و قيمت سي ديش چند است؟ از اين دايره هاي پـُر نور گنده كه بما نشان دادي كجا دارد؟ ...



جواب همه ي آن سؤالها يك اشاره بود. اشاره اي بسمت آن .......دريچه.

...محمد

۱۳۸۱ دی ۲۸, شنبه

كم تواني ذهني




جمعه فيلم قابل تأملي از شبكه ي چهار پخش شد بنام روز هشتم، راجع به انسانهاي كم توان ذهني. من كمي اينجور آدمها رو مي شناسم و مي دونم كه «عقب مانده» واژه ي مناسبي براي اينا نيست. همونطور كه «بازنشسته» براي كسانيكه كوهي از سالها تجربه ي كارهاي اداري دارن مناسب نيست. مشكل واژه گزيني نيست. مشكل تفكريست كه باعث انتخاب چنين واژه هايي شده. فقط كافيه به نقاشياي اين بچه ها و به كلام بسيار بانفوذ انسانهاي «پرتجربه» نگاه كنيم تا خودمون از بكار بردن اين واژه ها براي اينا خجالت بكشيم.



به نظر من «عقب ماندههاي ذهني» اون آدماي به ظاهر باهوشي هستن كه دنياي ما رو به اين روز انداختن. اونايي كه ادعا مي كنن «خيلي عاقلن».



يادمه يه بار توي يه جلسه كه اولياي كودكان كم توان ذهني جمع شده بودن و از مشكلاتشون مي گفتن، يكي از مادرها بلند شد و گفت:

«من نمي تونم خودم رو ببخشم. وقتي نگاه به بچه ي عقب موندم مي كنم همش فكر مي كنم كه تقصير من بوده كه اين اينطوري شده. اگه من بدنيا نمي آوردمش، اگه من تو ايام بارداري مراقب خودم بودم كه بيمار نشم، الان همچين موجودي گوشه ي خونه نيفتاده بود. من نمي تونم خودم رو ببخشم و مي دونم كه خدا منو بخاطر اين گناه ميفرسته جهنم.» و بعد زد زير گريه...



استادي كه داشت به سؤالات جواب مي داد گفت: «خانم محترم، ما ديدمون از دين بيماره، ديدمون از خدا بيماره، ديدمون از بهشت و جهنم بيماره. مگه پيامبر خودشون نگفتن كه بهشت و جهنم امتداد بهشت و جهنم اين دنياس. بهشت و جهنم همين الان و همينجا برپاست. اگه الان دنيا رو براي خودت و بقيه بهشت كني مي توني بهشت رو داشته باشي. آخه خانم، ببينين ميل به زندگي چقدر توي اين بچه ي شما زياد بوده كه وقتي توي شكمتون بوده، به شما اجازه نداده كه فكر كني به سقطش. ميخواسته زندگي كنه و اين حق رو تو مي خواستي ازش بگيري و الان كه بدنيا اومده بازم داري حق زندگي رو با اشكات ازش مي گيري. اون بچه يه امانته برات و تو صاحبش نيستي. او خدا داره همونطور كه تو داري.»



«كي گفته اينا بي ارزشن؟ اصلا كي گفته كه اونايي كه كم توان نيستن بايد بيان دنيا؟ اگه يه كمي جلوتر برين كم كم ممكنه بگين كه فقط اونايي كه باهوشن بايد بيان دنيا؟ كم كم كه ادامه بدين ممكنه قانون بذارين كه اونايي كه خوشگلن فقط حق حيات دارن! .. نه عزيز من، اين چه تفكريه كه شما داري. ازم بازخواست مي كنن چي چيه؟ همه حق حيات دارن. اون درخت، اون حيوون گوشه ي خيابون هم حق حيات داره و روزيش رو مي گيره از خداش. خدا به بچه ي تو هم روزي ميده. در واقع اونه كه بهش نفس كشيدن رو ياد داده. اونه كه از تپش قلبش آگاهه و او از تو بهش نزديكتره. سؤال مي كنن چي چيه؟»



«چند روز پيش داشتم با اتوبوس يه مسيري رو مي رفتم، بارون زيادي ميومد. گفتم: ”خدا رو شكر كه اين روزا توي تابستون بارون خيلي خوبي دار مياد. ولي خب، متاسفانه شماليها از اين بارون ضرر زيادي ديدن و سيل مزرعه شون رو نابود كرد.“ ديدم يه آقايي از گوشه ي اتوبوس گفت: ”خانم، حقشونه. اونا مورد غضب خدا واقع شدن. دارن تقاص ِ گرونفروشيهاشون به مسافرا رو ميدن حقشونه و خدا داره تا ذره ي آخر پولهاي حرومي كه خوردن رو ازشون ميگيره...“. بهش گفتم: «آقاي محترم، شما چه حقي داري كه بخدا چنين تهمتي ميزني؟ اون كشاورز فقيري كه داره زحمت ميكشه و نون حلال به زن و بچش ميده، چه گناهي كرده كه ماها نكرديم، كه حالا بايد تقاص پس بده؟ مگه بشما وحي ميشه كه اينقدر با اطمينان داري علت كارهاي خدا رو مي فهمي؟“ »



«خودتون رو محكوم نكنين. وقتي تو خودتو رو از صبح تا شب محكوم مي كني، داري روح اين بچه رو ميزني. جامعه داره تو سرش ميزنه، نظام آموزشي توي تمام دنيا به نحوي داره توي سر اين بچه ميزنه، تو هم داري با نگاهت، با اشكت روح اين بچه رو لگدمال مي كني و اين بچه فكر مي كنه گناهكاره و بده. با خيلياشون كه من اينجا حرف زدم ميگفتن كه خودتو دوست داري ميگفتن: «نه، من بدم». او وقتي تو رو مي بينه كه داري از صبح تا شب گريه مي كني، بهش فشار مياد و هميشه خودش رو گناهكار مي دونه. خيلي از اين بچه ها بودن كه بعدا وقتي بزرگ شدن خودشون رو كشتن. اينا بد نيستن. بد اونه كه دزده. بد اونه كه آدم ميكشه. اين طفل معصوم چرا بايد بد باشه. عزيز من، چشماتو پاك كن.... اتفاقي نيفتاده.... يه بچه بدنيا آوردي كه ميتوني بهش كمك كني تا بتونه يه مهارت كسب كنه... اشكاتو پاك كن و بهش بخند... براش تو خونه برقص و لباساي خوشگل تنش كن و هي نگو آخه براي چي، اين كه گيجه و نمي فهمه. خدا كه مي بينه تو رو. او كسيه كه اين بچه رو آفريده و تو نمي دوني چه راضي پشت پرده ي اين ناتواني نهفته. پي به استعداد هاش ببر و كمكش كن تا بتونه مستقل زندگي كنه و ...»



من خودم تو زندگي كوتاهم، خيلي ها رو ديدم كه به ظاهر پزشك بودن، استاد دانشگاه بودن، مهندس بودن و ظاهرا خيلي هم خودشون رو بخدا نزديك مي دونستن، اما آنچنان ديگران رو به بازي گرفتن كه واقعا اگه قرار باشه به كسي بگيم عقب مونده، اين لفظ واقعا برازنده ي رفتار اوناس نه بچه هاي معصومي كه بجز لبخند چيزي بلد نيستن و اصلا نمي دونن عقب ماندگي چيه.



...محمد

۱۳۸۱ دی ۲۷, جمعه

آرامش




آرام زندگي كردن، بي تحرك بودن نيس. آرامش يعني آرام كردن غوغاهاي درون. نان ِ خدا رو بخوريم. يك حكيم چيني ميگه: «دانايي نان ِ خداست.» دانا بشيم. حتا اگه شده به وب سايتهاي چين وصل شيم و چيني ياد بگيريم!

ما مي تونيم امواجي در درياي فكر توليد كنيم كه سيلش خودمون و بقيه رو تو خودش غرق كنه.

آيا كسي كه مي داند، با كسي كه نمي داند برابر است؟» (زبان اصلي: هل يستوي الذين يعلمون و لا يعلمون؟ -قرآن)

دنيا بد نيس. ميتونه بقول مولانا عقل، بند دستاي آدم باشه، دل، آدم رو گول بزنه و جان، حجاب بشه، اما ميتونه هم نشه و در واقع نبايد هم بشه. همونطور كه انشتين گفت: «سه دسته علم مي آموزند. طالب قدرت. طالب پول و دسته ي سوم كساني از چيزهايي كه بعنوان واقعيت برايمان هر روز مي سازند به علم پناه آورديم تا عقلمان را تطهير كنيم.» و ما ميتونيم به بهترين شكل از دنيا استفاده كنيم. «دانش بياموزيد زيرا علم زبانيست كه خداوند با آن با شما سخن مي گويد.» (پيامبر)



راههاي غلبه بر فشار روحي

1- ايمان براي آرامش روح

هنوز هم كشتي نوح وجود داره و هنوز هم هستند كسانيكه كه به اون كشتي پناه آوردن. بزرگان اون كشتي رو مرمت كردن و بما نشاني نجات از غصه هاي تنگ رو مي دن. غصه هاي اين دنيا از تار عنكبوت ضعيفتره. بهشون نبايد بها داد و الافشون نبايد شد. آدمي كه به خدا دل مي بنده ديگه نمي تونه نااميد بشه و اين ناتواني چقدر بابركته.

«اى خداى من! لطف بى‏كران خود را شامل حالم بفرما و لحظه‏اى مرا به خود وامگذار.» دكتر وين و. داير



2- ريتم براي آرامش روح

موسيقي. حركات ورزشي. تنفس.



3-طبيعت براي آرامش روح

مردمى كه در كنار درياها و سرسبزيها زندگى مى‏كنن، نسبت به كسانيكه در شلوغي زندگى مى‏كنن، آرامترن. طبيعت، انسان رو زيبا مي كنه. در طى هفته يكبار به دامن طبيعت بريم.



4- لباس براي آرامش روح

لباس‏هايى كه رنگ‏هاى روشن و شاد دارن، تأثيرات فراوانى بر روحيه مى‏ذارن. در حالى كه لباس‏هاى تيره، باعث دلتنگى مي شن. پيامبر هميشه از پوشيدن سياه اكراه داشتند. لباس حج سفيد و روشنه. پرده ي روي كعبه هم در زمان پيامبر سفيد بوده. در انجيل آمده: «آنروز بما گفت: كساني كه تاريكي را دوست دارند، لباس سياه بپوشند.». بوعلي سينا ميگه: «لباس سياه و دلتنگي را مقاربتيست». روانشناسان متخصص اطفال به مادران توصيه مى‏كنن كه به نوزادان و كودكان لباس سياه نپوشونن و بهمين دليله كه لوازم و لباسهاي كودكان همه رنگهاي روشن دارن! آيا ما اونقدر بزرگ شديم كه سياه بپوشيم؟! نه. رنگ قرمز هم اگه طولاني مدت بتن باشه باعث افزايش عصبانيت و ايجاد تنش مى‏شه. لباس‏هاى گشاد، باعث آرامش اعصاب ميشن. لباس‏هايى كه درصد نخ بيشترى دارن و يا اين كه كاملاً نخى هستن.



5- حيوانات براي آرامش روح

زمانى كه به حيوونى غذا مى‏ديم، به نوعى به دنبال آرامش خود هستيم و حيوان با ابراز شادى و حركات خود، از تو قفس يا تو آكواريوم يا پشت پنجره باعث اين آرامش مى‏شه.



6- غذا براي آرامش روح

* سبزيجات:

سبزى ِ خوردن تو فرهنگ ايران شامل: تره، ريحان، ترخون، نعنا، شاهى، تربچه، پيازچه، مرزس كه تك تكشون اثر خوبي رو بدن دارن. كرفس، پونه، نعناع و گوجه فرنگي هم عالين. بدن رو از كمبود انرژي نجات ميدن. تو منزل كمي سُنبل الطيب، بابونه، گلاب و عرق نعناع باشه خيلي خوبه. اينها هم آرامش مي دن. معمولا سنبل‏الطيب را با گل گاو زبان، دم مى‏كنن و براى خوش‏رنگ‏تر شدن از ليمو عمانى استفاده مى‏كنن. اين نوشيدنى با نبات خورده مى‏شه و خوش‏طعمه.

سير هم براي رگها و فشار روحي خوبه. دوستي بنام اميد در اين بخش براي من نوشته كه اگه بعد از خوردن سير كمي چاي خشك تو دهان بريزيم و كمي بجويم و با آب دهان مخلوطش كنيم و بعد آنرا بيرون بريزم، بوي سير را از بين مي برد. من هنوز امتحان نكردم. اما حتما نتيجه رو بهتون ميگم. شما هم اگه راههاي ديگه رو مي دونين، لطفا به همه در اين بخش بگيد.



* كم مصرف كردن گوشت و مواد پروتئينى:

غذاهاى گوشتى به طور محسوسى ما رو عصباني مى‏كنن. بهمين دليل تو سربازخونه هاي ارتشهاي دنيا موقع جنگ درصد گوشت رو زياد مي كنن. غذاهايى مثل: قهوه، گوشت، قند، آجيل، و مواد نگاهدارنده غذا در كنسرو باعث توليد اسيد و ناآرامى معده و روده مى‏شوند. نا آرامي معده هم به فشار روحي نسبت مستقيم داره. بجاي مصرف گوشت قرمز بهتره از گوشت مرغ يا حيوانات دريايي مثل ميگو استفاده كنيم.



* ميوه:

ميوه سرشار از ويتامينه و معمولا پس از نوش جان كردن خيلي سريع معده رو ترك و بسوي روده مي ره، تا ويتامينهاي تازه رو به خون رقصان ما برسونه. متاسفانه خيليها ميوه رو با فاصله ي كمي بعد يا قبل از غذا مي خورن. با اينكار ميوه بهمراه غذا در معده حبس مي شه و ويتامينهاش در اسيد معده از بين مي ره. ميوه رو با شكم خالي بخوريم و بعد از آن هم تا يكساعت غذاي سنگين يا سبك نخوريم.



7- آب براي آرامش روح:

مقدار آب مصرفى در روز، رابطه نزديكى با آرامش داره. براى نمونه اگه آب مصرفى كم باشه، فرد احساس خستگى و بى‏حالى مى‏كنه و مقاومتش در برابر اضطراب كم مى‏شه. اگه آب مصرفي زياد باشه، ابتدا كمي بي ثمر به نظر ميرسه ولي روي سيستم عصبي و فكري و خوني اثر مثبت داره. علاوه بر اين، آب از بروز ناراحتى‏هاى قلبى، تنفسى، يبوست، سردرد، فاسد شدن دندان‏ها و حتى پيرى زودرس جلوگيرى مى‏كنه. حتا روي كمر درد بسيار شفابخشه. (بيشتر: سايت آبدرماني دكتر باتمانقليچ watercure در بخش دانايان عالم)

...محمد

۱۳۸۱ دی ۲۳, دوشنبه

خوشبختي




قدر سلامتي رو بدونيم. ديدن سلامتي خودش يه نعمته. اينكه آدم بتونه سلامتي خودش رو متوجه بشه يه نعمته. سلامتي رو ميشه با ورزش و غذاي سالم و روحيه ي اميدوار نگه داشت و زيادش كرد. شايد بيماري يه هشدار ريز باشه. بعضي چيزا رو نمي شه با پرسيدن چرا حل كرد. مثلا اينكه ”چرا بايد آدم سالم باشه“ سؤال خوبي نيست. رازهاي اصلي پشت پرسيدن با ”چگونه“ قايم شدن. چگونه مي تونم خدمت كنم. چگونه مي تونم پول كسب كنم. چگونه بدن رو ميشه سالم نگه داشت. چگونه ميشه نترسيد. چگونه ميشه برنامه ريزي كرد. چگونه ميشه زمان رو هدر نداد. علت اينكه زمان رو هدر مي ديم، اينه كه نمي دونيم چه جوري شروع كنيم.



حالا من يه راه حل براي شروع كردن دارم. فكر كنين كه يه عمر ناراحتي كيسه ي صفرا داشته باشين و هي پشت گوش بندازين. فردا فردا فردا. يوهو يه شب دل درد شديد بگيرن و فردا صبح بيمارستان وعمل. و بعد سلامتي. خب. اين همون شروعه. چه طور شد كه رفتين بيمارستان. چون راه ديگه اي نبود. براي رسيدن به آرزوها هم بايد همينطوري رفتار بشه. هر چيزي رو ميشه با شروع كردن به انجامش، شروع كرد. هر چيزي. همينكه يكي شروع كنه به سيگار و الكل ديگه افتاده تو راه غلط. همينكه يكي شروع كنه رو آرزوهاش فكر كنه و بخودش اميد بده و از هر جا شده اميد كسب كنه، ديگه تو راهه.



خوندن شفا ممكنه خوب باشه، اما اگه تمام آرشيو شفا رو كه بخونين به ارزش ده دقيقه در آرامش فكر كردن به آرزوها نمي رسه.

فكر كنين كه مشكلي ندارين. هيچ مشكلي ... دوست دارين به چي برسين؟ و مطمئن باشيم كه خدا همراهي كردن با ما رو و فرستادن يه لشگر فرشته رو براي كمك به ما تضمين كرده، اگه آرزوي ما انساندوستانه باشه.



ما به خودمون در بيشتر مواقع خيانت مي كنيم. چطور يه آدمي كه ورزش نمي كنه مي تونه از انسانيت حرف بزنه؟! مگه ما خودمون آدم نيستيم؟ ديروز يه جايي بودم ديدم يه آقاي پيري رو آورده بودن بيمارستان تا براي دفعش آب بدنش، براش سوند بذارن. همينكه ما الان اين مشكل رو نداريم جاي شكر داره. نداره؟



اگه تمام مطالب خوب دنيا رو بخونين ارزشش به اندازه ي فكر كردن و تمركز روي آرزوها نيس. البته مطالعه ي خوب غذاي روحه اما فكر كردن به آرزوها كپسوليه كه چيزايي كه خونديم رو در ما زنده مي كنه. خوشبختي شما وابسته به اميدهاييه كه در شما فعاله. خوشبختي به اين نيست كه در فلان سايت و فلانجا يه مطلب عالي و اميدوار كننده باشه. پس خوشبختيه خودمون رو به چيزاي اطراف بند نكنيم. كه اگه يه روز يكي ازون چيزا از بين بره، بد بخت شيم.



خدا همه جا هست. حتا در قعر تاريكي و نا اميدي. حتا اگه بارها بهش قول داده باشيم و قول شكسته باشيم، باز ميشه بهش قول داد. او عاشق ماست و ما عاشق عاشق شدن او.

«تا جايي كه ميشه بدبخت شدنتون رو غير ممكنتر كنين.»

آرزو كنيم. خدا با ماست.

... محمد

۱۳۸۱ دی ۲۲, یکشنبه

هرچه مى‏توانيد خوبى كنيد،

در هرچه مى‏توانيد،

به هر شكل كه مى‏توانيد،

هرجا كه مى‏توانيد،

هر وقت كه مى‏توانيد،

به همه اشخاصى كه مى‏توانيد،

تا زمانى كه مى‏توانيد.



--- صالح
الهى !

الهى! همه آتش‏ها تن سوزد و آتشِ دوستى، جان. به آتشِ جانسوز، شكيبايى نتوان.

الهى! گر زارم، در تو زاريدنْ خوش است، ور نازم، به تو نازيدنْ خوش است.

الهى! اى سزاى كـَرَم و اى نوازنده عالَم! نه با جز تو شادى است، و نه با ياد تو غم.

الهى! نسيمى دميد از باغ دوستى، دل را فدا كرديم. بويى‏يافتيم از خزينه دوستى، به پادشاهى بر سرِ عالمْ ندا كرديم. برقى تافت از مشرق حقيقت، آب و گِل، كم انگاشتيم و دو گيتى بگذاشتيم. يك نظر كردى، در آن نظر بسوختيم و بگداختيم. بيفزاى نظرى و اين سوخته را مرهم ساز و غرق شده را درياب!

الهى! كارْ آن دارد كه با تو كارى دارد. يارْ آن دارد كه چون تو يارى دارد. او كه در دو جهانْ تو را دارد، هرگز، كى تو را بگذارد؟



بى تو اى آرامِ جانم، زندگانى چون كنم؟

چون نباشى در كنارم، شادمانى چون كنم؟

+ زهرا

۱۳۸۱ دی ۱۸, چهارشنبه

صبر، همچون لباس گرميست در سرماي مشكلات.

همانطور كه لباس را در سرماي بيشتر، افزون مي كني

تا گرم بماني،

بهنگام بروز اشتباهات، صبرت را، همچون لباسي بر تن روح، افزون كن

تا گرماي صبر، تو را از سوز ِ بيرون ايمني بخشد.

و مشكلات بر گرماي وجودت هيچ اثري نكنند.

ديدار



اگر من يک مدعی بيش نيستم... بشکن مرا... و از نو بسازم... چيزی بساز در خور اين شور... در خور اين آتش...

شوری به من دادی... و آتشی سوزان... ای کاش زبانی هم می دادی که شکرش را بگويد و بيانی که وصفش را ... و چشمی که در حيرتش اشک بريزد و دست و دلی که به ديگران هديه اش دهد... و به من بياموز که چگونه مايه آرامش باشم...

جويا



+ زهرا

۱۳۸۱ دی ۱۴, شنبه

اين صفحه جالبه.. بعد از ورود كمي منتظر باشيد تا يك فايل صوتي فلش 600 كيلويي دريافت شود. كم كم نوايي مي شنويد كه هماهنگي با مطلب دارد. آرام باشيد و براي تمام بيماران آرامش طلب كنيد.

۱۳۸۱ دی ۱۳, جمعه

نسيم



”همانا در دوران عمر شما، نفحات و نسيمهاي قدسي مي وزد. بهوش باشيد كه خود را در گذرگاه ِ آن نسيمها قرار دهيد.“

(پيامبر) (زبان اصلي: ان في ايام دهركم نفحات، الا فتعرضوا لها)



دلا، چو غنچه شكايت ز كار بسته مكن،

كه باد صبح، نسيم ِ گره گشا آورد. (حافظ)



”نشانه ها هميشه و همه جا سعي دارند تو را بسوي راه درست هدايت كنند. آنها را هيچكس نمي تواند آنچنان كه تو مي بيني، ببيند.“ (كيمياگر- پائولو كوئيلو)



در اشعار فارسي ” نسيم“ يعني نشانه. هر كس كتاب كيمياگر رو خونده باشه، خوب مي دونه نشانه چيه. نشانه، علامتيه در ظاهر خيلي پيش پا افتاده در طبيعت كه با دل حرف مي زنه و راهي رو بهمون نشون ميده. علاوه بر زندگي خودمون، توي زندگي بزرگان هم اين نشانه ها رو مي شه رديابي كرد. مثلا سيبي كه پيامي به نيوتن داد. تار عنكبوتي در جلوي دهانه ي يك غار، نشانه اي شد كه تعقيب كنندگان پيامبر از عقل خودشون كلك بخورن و اين همونيه كه خدا ميگه: خدا براي مكر آنها، مكري بزرگتر دارد. اسكار وايلد گفت: ”در مدتي كه نمي داني هدفت از زندگي چيست، بادهايي همواره پشت پنجره ي خانه ي تو مي وزند كه از سمت آرزويت بويي بسوي تو آورده اند. اين بو را فقط تو مي فهمي و بس. وقتي كه راه را از جهت وزش باد يافتي، بادهايي مژده ي حركت كردن تو بسوي مقصد را بسوي مقصد مي برند و مقصد نيز به شوق تو راه مي افتد.“ هميشه وصال در نيمه هاي راه اتفاق مي افته. اينطوريه كه تو زندگي يك عارف، ميلياردها بار وصال با هدفها رخ مي ده.



بوي خوش اين نسيم، از شكن ِ زلف اوست..

شعشه ي اين خيال، زان رخ ِ چون ”والضحا“ست.(مولانا)



در زندگي همه ي ما مشكل وجود داره. بيماري، شكست در عشق، مشكلات مالي، درسي و ... . هر كسي براي حل اونا از تكنيكي استفاده ميكنه. يكي تو دل مي ريزه و خودتون عاقبت اين كار رو مي دونين. يكي عصباني مي شه و به همه بد و بيراه ميگه. يكي بي خيال ميشه و آرزو كردن رو بر دل منع مي كنه، تا بكلي صورت مسأله رو پاك كرده باشه و مشكلي نصيبش نشه. خودتون مي دونين چه سخته وقتي كسي به پيري ميرسه و آرزوهاش رو تو خودش دفن كرده باشه. يكي براي فرار از مشكل به مخدر رو مي آره. يكي وجود مشكل رو با تلقين انكار مي كند و ... اما تقريبا تمام بزرگان واقعي دنيا يك راه معجزه آسا، سريع و خيلي قدرتمند براي حل مشكلات بما نشون مي دن. اونم اينه:









خودمون رو در محضر خدا بدونيم و به پديده ها بشكل كلام خدا نگاه كنيم. زبان خاصي كه با ما حرف مي زنه. شكوفه دادن ديگه وظيفه ي بهار نيست و بخاطر گرماي هوا نيست. شكوفه كردن ميشه يه پيام. پديده ها عمق پيدا مي كنن و ازين سطحي بودن مي افتن. اونوقت مي بينيم برف كلمات پاك خداست. ديدن يك دوست تو خيابون، ديگه يه ملاقات معمولي نيس. چيزيست كه يه خداي بينا تدارك ديده تا شايد ما بتونيم پيامي رو بفهميم. يه ايميل، ديگه يه تماس ساده و دوستانه نيس. يك ويروس، ديگه يه ويروس نيس. همه چيز مارك مي خوره. هر چيزي علامتي از هوش رو از خودش نشون ميده و مي فهميم كه ما در بين اتفاقاتي باهوش داريم زندگي مي كنيم. از زنگ زدن بيخود ساعت زودتر از موعد تا بيخوابي نصف شب. هر چيزي نشانه اي هوش خودش رو بما نشون ميده. آدمها هم همينطورن. روي بعضيها نوشته شده: «مثل من نباش!» ديگه گل، گل رز يا شب بو نيس.



- محمد

ــــــــــــ



نكته: ديدار VISIT، وبلاگي بزبان انگليسي. منابع: كتاب A Course In Miracle معروف به ACIM و كتاب There is a Spritual Solution to Every Problem نوشته ي يكي از عارفان و روانشناسان معاصر دكتر وين و. داير است. اطلاعات راجع به كتاب مرجع (ACIM) را از اين سايت http://www.acim.org دريافت كنيد. اين كتاب در طول سي سال نوشته شده است. نويسندگان آن فقط گردآورنده و دسته بندي كننده ي كتابهاي عرفاني عالم (شرق و غرب) بودند و چيزي بر آن نيفزودند. كتاب بعدي هم يكي از بهترينها و مؤثرترينهاست.

۱۳۸۱ دی ۱۲, پنجشنبه

متاسفانه بدليل ويروسي شدن، تمام محتويات و نامه هاي روي درايو cام پاك شدند. لذا تمام نامه هايي كه در اين رابطه داشتم هم از بين رفتند. لطفا كسانيكه تمايل به مطالعه ي كتاب معجزه دارند و وب نويس در blogspot دارند، نشاني وب نويسشان را جهت اضافه شدن به تيم معجزه تا يكشنبه به ايميل من بفرستند.

اگر وب نويس در blogspot نداريد، لطفا يكي بسازيد. اصلا مهم نيست كه چه وب نويسي باشد، هدف اينست كه در blogspot يك اسم رمز داشته باشيد، تا بتوانيد بعدا به وب نويس معجزه كه به فهرست وب نويسهاي شما اضافه خواهد شد، مستقيما دسترسي داشته باشيد.

- محمد

۱۳۸۱ دی ۱۱, چهارشنبه

نامه ها

نامه هاي زير بدستم رسيده است. ضمن تشكر از همه ي شما، اگر مطلبي داريد، مي توانيد مستقيما از بخش ”شما بنويسيد“ استفاده كنيد.



فرستنده: سيد محمد مبلغ

عاشقان كوي روشن دوست. از جملاتي كه نوشتيد بسيار ممنونم. ما هم دعا مي كنيم.

يادمان باشد: سوزني بايد، كه بر آرد از پايي، خاري.



فرستنده: لاله

به اين دوست خوب سلام مي كنم و براي خاله ي مهربونش هر شب ساعت 10 دعا مي كنم. قرار عاشقانه و عارفانه ي بسيار خوبيست. در آن ساعت قدرت روحاني همه ي شما را مي شود با گوش جان شنيد. شبها ساعت ده، خبري در آسمانهاست. مي توان آنرا شنيد.

تو معبود مني، بگذار داد از دل بگيرم .. پناهم ده تا در سقف حرم منزل بگيرم.

در اين بازار بي مهري، به ديدار تو شادم .. تو شادم كن كه سوز غم بر آمد از نهادم.

تو مي گفتي صدايم كن ز سوز سينه هر شب .. صدايت مي زنم، اما رسي آيا به دادم؟

كمك كن، تا ابد، تنها به تو عاشق بمانم .. به كوي عاشقي شعر خوش ماندن بخوانم



فرستنده: ابراهيم يعصوبي

من براي اين دوستمون دعا مي كنم. موفق باشيد.



فرستنده: پيام مهران منش

از اين تعبيرتان لذت بردم. ”دعا كردن مثل خون دادن است.“ خيلي ظريف و زيباست. ديشب كه صداي فرياد اين دوستمان را شنيدم بخودم گفتم: اگر يك دقيقه ي من تا اين حد مهم است، چرا آنرا نبخشم. من كه ادعا مي كنم كه عاشقم، چطور حاضر نباشم يك دقيقه در جمع دعاي شما شركت كنم؟ من هم با شما هستم. هر شب، تا روزي كه خدا اين بيمار را شفا دهد.