۱۳۸۲ مرداد ۹, پنجشنبه

Jesus and Mohammad: The Parallel Sayings (I)





The Greatness of God



I am the Alpha and the Omega, the first and the last, the beginning and the end.

(Revelation 22:13)



انجيل ِ مسيح: «(خداوند فرمود:) منم آلفا و اُمگا* اولين و آخرين هستم. آغازم و پايانم.»

He is the First and the Last, the Seen and the Hidden, and He knows all things.

(Koran 57:3)



قرآن ِ محمد: «او اول و آخر است. پيدا و پنهان اوست و همه چيز را مي داند.»

God and Money



No one can serve two masters. Either he will hate the one and love the other, or he will be devoted to one and despise the other. You cannot serve both God and money.

(Matthew 6:24)



انجيل ِ مسيح: «كسي نمي تواند به خدمت ِ دو چيز در آيد مگر اينكه بالاخره از يكي متنفر و بديگري عاشق شود. فداي يكي و خسته از ديگري شود. تو نمي تواني در آن ِ واحد هم به خدا و هم به پول خدمت كني.»

God sets forth a comparison: A man belonging to many partners at odds with each other, and a man devoted entirely to one master. Are the two alike? Praise to God but nobody understand.

(Koran 39:29)



قرآن ِ محمد: «خداوند مثل مي زند، آيا كسي كه اربابان متعدد دارد همه مخالف ِ يكديگر، با كسي كه تسليم ِ امر ِ يك نفر است، حال ِ اين دو شخص يكيست؟ خدا را شكر كه نيست ولي اكثر مردم ساده از كنار ِ اين معني زد مي شوند.»



صالح



--------

* اولين و آخرين حرف الفباي يوناني

۱۳۸۲ مرداد ۴, شنبه

ايمان



هنگامي كه استاد براي ابلاغ كلام خداوند سفر ميكرد،خانه اي كه با مريدانش در آن سكني داشت در آتش سوخت.

يكي از مريدان مي گفت: او خانه را به ما سپرده بود و ما از آن خوب مراقبت نكرديم.



بي درنگ شروع به بازسازي بقاياي خانه پس از آتش سوزي كردند، اما استاد زودتر از موعد بازگشت و ديد مريدانش چه مي كنند.



شادمانه گفت: خب، همه چيز رو به پيشرفت است؛ يك خانه ي نو!



يكي از مريدان، شرمگينانه آن چه را كه به راستي رخ داده بود براي او باز گفت. و گفت مكاني كه همه با هم در آن مي زيستند، در آتش سوخته.



استاد گفت:نمي فهمم. من فقط مرداني را مي بينم كه به زندگي ايمان دارند و فصل نويني را آغاز ميكنند. آن هايي كه هرچه را كه داشته اند از دست داده اند، نسبت به بسياري از مردم ديگر در وضعيت بهتري اند، چون از آن لحظه به بعد همه چيز تنها ميتواند پيشرفت كند.



از كتاب مكتوب - پائولو كوئليو



هدي

۱۳۸۲ مرداد ۱, چهارشنبه

رضاي خدا





نوآموزي از پدر نيستروس، كشيش اعظم صومعه ي استكا، پرسيد: براي رضايت خدا چه بايد بكنم؟



پدر نيستروس پاسخ داد: ابراهيم غريبان را پذيرفت، خدا خشنود بود. الياس از بيگانگان خوشش نمي آمد، خدا خشنود بود. داود به آن چه كرد مغرور بود، خدا خشنود بود. باجگير رومي در برابر محراب از آنچه ميكرد شرمنده بود و خدا خشنود بود. يحيي ِ تعميد دهنده به بيابان رفت، و خدا خشنود بود. يونس به شهر عظيم نينوا رفت، وخدا خشنود بود.



از روح خودت بپرس كه چه كار دوست دارد بكند. وقتي روحت با روياهايت در توافق باشد، خداخشنود است.



برگرفته از كتاب مكتوب - پائولو كوئليو



هدي

۱۳۸۲ تیر ۲۷, جمعه

وقت را غنيمت دان، آن قَدَر كه بتوانى

حاصل از حيات، اين دَم است اگر دانى

(حافظ)



سفر



صبح به صبح سه تا اتوبوس مياد در ِ خونه تون. مياد تو اتاقتون. سوارشون بشيد. اتوبوس ِ «شادي» كه شما رو به «عشرت آباد» مي رسونه. اتوبوس «خوبي» كه شما رو به «خيرآباد» مي رسونه و يكي اتوبوس «دانايي» كه شما رو به «حكمت آباد» مي رسونه.



مقصد ِ اين اتوبوس ها معلومه. مواظب باشيم كه وسطاي راه وقتي شاگرد شوفر فرياد زد: «غرور آباد» پياده نشيم. وقتي ميگه «تنبل آباد» پياده نشيم. بيشتر ِ هنرمندايي كه راه به جايي نمي برن كسانين كه توي راه ِ عشرت آباد وقتي ديدن يه عده اي طرفدارشون شدن، توي ايستگاه غرور آباد پياده ميشن.



مثلا يكي كه خطش خوبه نبايد به اين بسنده كنه كه مردم تعرف و تمجيدي ازش مي كنن. مردم معمولا خيلي فرق بين خط هاي خوب و بسيار خوب رو نمي دونن و به هر خطي كه نظم داشته باشه ميگن خوب. اما يه خطاط كه نبايد گول ِ اين تعريف و تمجيد ها رو بخوره و توي غرور آباد پياده شه. بايد جلو بره و مثل كساني كه به قله ي اوج زيبايي رسيدن بشه. چون هر چي جلو مي ري باز زيبايي هست. اصلا جاي عجيبي سرنوشت ما رو پياده كرده كه هر چه مي شكافي مي بيني نظم هست و زيبايي هست. پس دلتون شور نزنه كه ممكنه زيبايي ها تموم بشن.



يكي ديگه تنبل آباده كه شاگرد راننده فرياد مي زنه كه پياده تون كنه. بعضيا هستن كه ميگن تو جووني پول در بياريم تا تو پيري به تنبل آباد برسيم. اين همون جاييه كه توي داستان پينوكيو اتفاق افتاد. شهر ِ بازي جايي بود كه آدما خمير ِ نون مي خوردن و مي نشستن جلو آتيش چون تو اون شهر نونوا نبود. كسي حاضر به كار كردن نبود. مثلا دانشجو بكوب امتحاناش رو ميده يا داوطلب بكوب مي خونه تا كنكور بده، وقتي كنكور داد يا امتحان داد ديگه تو سه ماه تابستون متوقف ميشه و فقط وقت تلف مي كنه.



وسط ِ زاه بسنده نكنيم به شهرت آباد، به ثروت آباد، به شهوت آباد، و فكر نكنيم تو يكي از اينجاها مجبور به توقفيم. توقف كه مي كني، وقتي چوب نمي آري و هيزم نمي شكني، كم كم صبرت كم ميشه، صداقتت كم ميشه، موفقيتت كم ميشه، شاديت كم ميشه و ... چون از جنس ِ مرگ ميشي. اونقدر از درس لذت ببر كه حتا بعد از امتحانا هم كتاباي تازه بگيري و با همون شوق ِ فبل از امتحان بخون. برنامه بريزيم. وقتمون رو دوست داشته باشيم. چه حسي نسبت به سه ساعت از عمرت داري. آيا اونقدر ازش متنفريم كه ميخوايم تلفش كنيم.



فكر كن تو ذهنت هموني شدي كه دوس داري. خيال كن. نترس. اشكال ِ ما اينه كه ما رو از كلمه ي خيال ترسوندن. آدم تا ميگه خيال، به ياد ِ اون كودكي ميفته كه كوزه ي روغن داشت و خيال مي كرد كه باهاش مي تونه پادشاه بشه ولي يوهو كوزه شكست. خيالي كه منبع ِ توليدش روغن باشه محكوم به فناست. اما خيالي كه منبعش اراده ي خودت باشه، مي شه هموني كه انشتين گفت: «من تمام نسبيت خاص و عام را در خيالاتم پروراندم. آزمايشگاه ِ من در خيالم است». اينجا ديگه تويي كه جلو ميري، اونم با تكيه به خدا، نه با تكيه كوزه ي روغن و پول بابات و مدرك دانشگاهيت.



فكر مي كني اگه خدا جاي تو روي زمين مي اومد همينطوري كه تو زندگي مي كني، زندگي مي كرد. فكر مي كني خدا وا ميسته توي يه ايستگاه تا ثروت كسب كنه، تا استراحت كنه. كمي وقت بذار و بعد از اين نوشته يه جايي جواب ِ اين سؤال رو بنويس كه اون چه كاريه كه مي تونه تو رو از رخوت در بياره؟



... محمد

(ايده ي اصلي برگرفته از سخنان امشب ِ استاد الهي قمشه اي)

آيا شما زيبا هستين؟





خانم لوييز هي در كتاب شفاي زندگي،نوشتن:

” كساني كه بيشتر از همه احساس ميكنن چهره ي زشتي دارند،از بقيه زيباترن!!“



اين روزها كسايي كه چهره ي خودشون رو دوست ندارن و خواهان عمل زيبايي هستند خيلي زيادند.اينكه آدم دوستدار زيبايي باشه و دوست داشته باشه زيبا باشه يه چيز ذاتيه، اصلا هم بد نيست.اما چيزي كه هست اينه كه اكثر كساني كه عمل زيبايي چهره رو انجام ميدن،حتي بعد ازعمل هم از قيافه ي خودشون راضي نيستن.



بعضي وقتها شده كه پاي صحبت هاي شيرين و شادي بخش دوستي مي شينيم كه چهره ي خيلي زيبايي هم نداره، اما با ادامه ي صحبتهاش كم كم اون چهره كنار ميره و آدم چيز ديگه اي رو ميبينه...چهره اي كه نميشه زيبايي و دوستداشتني بودنش رو انكار كرد.



يا حتي شده كه به خاطرات شيرين پيرمردي گوش كنيم،كه صورت پر چين و چروكي داره،اما كي ميتونه بگه وقتي به صحبت هاي قشنگ اون گوش ميده چيزي به جز زيبايي ميبينه؟!



البته برعكسش هم پيش مياد،وقتي كه كنار زيبا رويي نشستي كه همه ي حرفهاش از جنس غمه،

ديگه اون حرفها اجازه نميده تو صورت زيباش رو ببيني...



هر چهره اي زيبايي خاص خودش رو داره، زيبايي كه توي هيچ چهره ي ديگه اي تكرار نشده...زيبايي به شكل صورت و خط و خال بستگي نداره،به چيزي ژرفتر و عميق تر از اين حرفها بستگي داره،چيزي كه موندني تره و حتي گذشت زمان و چين و چروك هاي صورت هم روش اثر نميگذاره.پس مطمئن باشيد اون چيزي كه بايد عوض بشه چهره ي شما نيست.



هدي

۱۳۸۲ تیر ۲۱, شنبه

سنگهاي تراشيده شده



وقتي اين كتيبه ها و تنديس هاي تراش خورده رو لمس ميكنم،احساس ميكنم دستهام رو جاي دستهاي هنرمندي ميزارم كه قرن ها پيش،با انگشتهاي لاغر و سياهش،شب و روز كار كرده تا اين اثر زيبا رو خلق كنه.واقعا كه چقدر خوب كار شده اون هم در اون زمان با كمترين وسيله.اين هنر آدم رو به ياد عظمت انسان ميندازه،ياد چيزهايي كه قبلا باهاش آشنا بوديم و حالا مدت هاست كه غريبه شديم.



وقتي از ميكل آنژ پيكر تراش پرسيدند چطور ميتونه چنين آثار زيبايي خلق كنه،جواب داد:”خيلي ساده . وقتي به يك قطعه سنگ نگاه ميكنم فرشته اي رو درونش ميبينم. تنها كار من اينه كه اون چيزهايي رو كه به اين فرشته تعلق نداره ازش دور كنم.“



به نظرم پيكر تراشي و خودسازي به هم خيلي شبيه هستن.درون ما هم فرشته اي پنهان شده كه اگه سنگ هاي دور و اطرافش رو تراش بديم و اون چيز هايي رو كه بهش تعلق نداره ازش دور كنيم،بيرون مياد و خودش رو نشون ميده.نذاريم اين فرشته ها محبوس بمونن...



هدي

۱۳۸۲ تیر ۱۷, سه‌شنبه

منم مثل همه از مرگ لاله و لادن ناراحتم،منم دوست داشتم شادي اونا رو بعد از عملشون ببينم.

اما گاهي وقتا با اينكه همه چيز خوب پيش ميره ،انتظاري كه داريم بر آورده نميشه.لاله و لادن نيست نشدن.

زنده بودن فقط به نفس كشيدن نيست.خيلي از آدم ها هستن كه زنده هستن اما احساس ميكنيم مردن.

لاله و لادن توي خاطرات تمام مردم جهان مي مونن ...اونا شهامت و شجاعت زيادي داشتن.قبل از اينكه به اتاق

عمل برن گفته بودن كه بايد واسه ي زندگي تلاش كرد،آره نبايد منتظر مرگ شد...ما چه جوري زندگي مي كنيم؟

به انتظار مرگيم يا داريم راهي رو ميريم و هدفي داريم؟

هدي

۱۳۸۲ تیر ۱۳, جمعه

”بعضي را وسيله ي امتحان بعضي مي كنيم“




مهرانه ي 19 ساله از بدو تولد بيماري سي اف (سيستيك فايبروسيس) داشته. در حال حاضر 75 درصد از ريه ي مهرانه از بين رفته و به طور دائم به دستگاه اكسيژن نيازمنده. تنها راه درمانش هم پيوند هر دو ريه هستش كه هزينه اي معادل 250 هزار دلار لازم داره كه از توان خانواده ي مهرانه خارجه. دكتر كوتيل ، پزشكي كه محبوبه را هم معاينه كرده بوداعتقاد دارد كه در صورت عمل مهرانه تا 98 درصد شانس بهبود وجود داره. فعلا پدر و مادرش براي پرداخت هزينه هاي درمان او مجبور به فروش خانه شده اند اما هنوز خيلي پول كم دارن.



مهرانه قائمي با خستگي مي گه: «از زماني كه متولد شدم بيمار بودم. نمي دونم سلامتي چيه. تا زماني كه كودك بودم و بيماريم آنقدر حاد نبود ، نداشتن سلامتي آنچنان مفهومي نداشت . اما حالا با وخيم شدن حالم اين كمبود برام غير قابل تحمل شده. اميدوارم پس از لطف خدا كه تا به حال شامل حال من بوده و مرا تا اينجا ياري رسانده كه هنوز مي تونم نفس بكشم، افرادي انسان دوست باشن كه منو ياري بدن. تنها آرزوي من اينه كه روزي بتونم مثل تمام همسالانم فعاليت كنم و ادامه تحصيل بدم. به اميد روزي كه راه نجاتي براي من و ديگر بيماران سي اف در ايران پيدا بشه.



مهرانه دوران جواني اش را با اضطراب و ترس از مرگ سپري مي كنه در صورتي كه همسالاش با شور و اشتياق به فعاليتهاي اجتماعي خود ادامه مي دن و مهرانه حتي نمي تونه چند قدم راه بره. اميدوارم دستهاي خير مردم در سراسر اين كره خاكي به ياري يك دختر جوان بشتابن و چشم هاي مضطرب و نگران اونو از اين بلاتكليفي نجات بدن.

به نقل از شب شكن و توانبخشي ايران





اگه پول ندارين خيالي نيس. يه آه بكشين و براي سلامتي ِ اين دختر شجاع دعا كنين و تمام انرژي مثبتتون رو براش ارسال كنين تا جسم نحيفش كه نفس كشيدن سخته براش، از روح ِ پاك ِ شما انرژي بگيره.... اي كسي كه به ريه هاي از كار افتاده ي مهرانه نزديكي، اي خدايي كه اونقدر قدرت داري كه همين الان داري ستاره هايي رو منفجر و تو آسمون كهكشانهايي رو با انرژي ميلياردها برابر بمب اتم درست مي كني. اي خدا، دعاي ما رو بپذير. كمكهاي پولي ما رو بپذير و يه كاري كن كه اين موجود ِ نحيف به قوت و قدرت ِ ما بشه.



اي كسانيكه امتحان كنكور رو خراب كرديد و غصه مي خورين ... شما هزاران برابر ِ مهرانه انرژي تو ريه هاتون دارين. شما هم دعا كنين.

... محمد