۱۳۸۲ دی ۲۸, یکشنبه

من عاشقی بی حوصله

پرسند الهی کیستیِ؟ من عاشقی بی حوصله

آواره ای بی خانمان، دیوانه ای بی سلسله

(حکیم الهی قمشه ای)



پروانه ای پر سوخته، شمع ِ وفا افروخته،

زهر ِ صفا آموخته، عشق و جنون و ولوله

خندیم ما دیوانگان، بر قصر و کاخ ِ خاکیان

آن سان که می خندد فلک بر آشیان ِ چلچله

(حکیم الهی قمشه ای)



تمام ساختمانهای این دنیا در برابر ِ مقام ِ تو کوتاهه. اشکال ِ کار ِ ما اینه که نشستیم. اگه همت کنیم و روی پای خودمون بلند شیم، قد ِ ما از سقف ِ آسمان بلندتره که گفت: "لقد کرمنا بنی آدم". این بلندای ما بخاطر َ مقام ِ شخصی ِ ما نیست. ما بواسطه ی بلندی مقام ِ خداست که این مقام رو می تونیم پیدا کنیم. الله الصمد. یعنی خدا بی نیازه. مثل دریا که به کف و موج وابستگی نداره اما کف و موج به دریا وابسته اند و بی دریا، اونا هم وجود ندارن.



برای بلند شدن باید دعا کرد. دعا رو دست کم نگیرین. کسی که دعا می کنه رو هم دست کم نگیرین. دعا یعنی استجابت. همون موقع که دعا می کنی مستجاب میشه. تمام نیروهای درونت بسیج میشن. نیروهایی که در خواب بودن بیدار میشن و هم هدف میشن. آخه خیلی چیزها در وجود ِ ما خوابیده و دعا یعنی بسیج ِ نیروهای درون.



" کسی که دعا می کند را دست کم نگیرید. "



همه ی عقلها وقتی به او رسیدن، عقلشون رو انکار کردن و گذاشتنش کنار و یه نظر اون جمال رو دیدن. خود ِ کانت هم از راه ِ عشق و محبت فهمید خدا هست.



کانت نوکری داشت که پیرمرد ِ مسنی بود. خود ِ کانت هم خیلی فقیر بود طوریکه یکدونه پیرهن داشت که وقتی میشستش، اونقدر بیرون نمی رفت تا اون خشک بشه. یه لا قبا بود. حالا حساب بکنین که چنین آدمی چقدر می تونه به نوکرش پول بده. این پیرمرد هم زن و بچه داشت و خیلی هم محتاج بود، اما هر ماه نصف حقوقش رو به یه زن بسیار فقیری می داد که چندتا بچه ی قد و نیم قد داشت. کانت که از این موضوع مطلع شد از خودش سؤال کرد:



1- چرا این کار رو می کنه؟

2- چرا همه ی آدمها این کار رو خوب میدونن؟ عقل که میگه این کار خوب نیس. پس خوب بودن ِ این کار از کجا میاد؟

اگه خوب فکر کنین همین دو سؤال معاد رو اثبات میکنه. هر کس می شنوه فلانی گذشت کرده از حقش میگن: چه جوانمردی! هرکس رفتار پوریای ولی رو می بینه، با این وجود که او زمین خورد میگه چه بزرگی و مقامی.





نظامی یکجایی اعجاز کرده. اومده ده جلد کتاب فلسفه ی نوشته شده توسط هگل رو یک بیت کرده. مفهوم این بیت شعر اینه که میگه:



من در صحرای اندیشه داشتم سیر می کردم

یک کم دیدم، یک بسیار

یک قطره دیدم، یم دریا

اسم قطره خوبی بود

اسم دریا بدی بود

بعد دیدم که اون قطره بدون ِ هراس و خیلی گستاخ و جسورانه داره به طرف ابدیت پیش میره.

به این تصویری که نظامی براتون طراحی کرده خوب نگاه کنین. آدم دچار حیرت میشه از عظمت ِ این شکوه و جسارت.



والت پیتمان بعد از خوندن ده جلد اثار هگل هم میگه:



" اون دریا مضطربه و خودش رو می خواد یه جایی پنهان کنه، و خوبی، حتا یک قطرش هم به اون دریا غلبه می کنه."



دکتر الهی قمشه ای



Source



...Mohammad