۱۳۸۳ آذر ۲۹, یکشنبه

داستان دوست خوبمون اسماعيل رو خونديم حتما (عشق يا عقل).



به نظرم اين داستان ناقصه و همه چي رو از ديد مورچه ديده. يکي از خواننده هاي شفا اين داستان رو ادامه بده مه همه بدونن تو سر هزارپا چي گذشته و نهايتا چرا هزارپا دوباره شروع ميکنه به شور بيشتري به رقصيدن. حتا بعد از مدتي هزارپا صدها نوع ديگه ي رقص رو هم ياد ميگيره و هر روز يه جاي يه نوبت دو نوبت ميرقصه و تمام عالم رو از هنرش پرميکنه. جيکنامه ي من بفرستين تا اينجا بذارم (به اسم خودتون).



------

چون تا حالا کسي نامه اي در جهت تکميل قصه ي اسماعيل جان نفرستاده يه نظرگيري ساده اينجا ميذارم ببينيم آيا همه با آخر و عاقبت هزارپا موافقن؟

------







... محمد