۱۳۸۵ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

یکی قطره باران


امروز ، اولین بارون سال 1385 هم بارید.البته بهتره بگم این یکجور بارون ِ خداحافظی بود.آخه تو اینجا ( جنوب (بوشهر) ) معمولا دیگه بارون نمیاد و میره تا مهر ، آبان.
خوب وقتی کسی می خواد بره مسافرت و ما را برای یک مدت تنها بذاره ، کاری که میکنیم اینه که میریم بدرقش و یه کاسه آب پشتش میریزیم. جالبه حالا اگه اونی که میخوای بری بدرقش ، بارون باشه . اون وقت چی؟ کاسه آب؟؟؟
من امسال برای اولین بار فهمیدم که بارون را چطوری بدرقه کنم.میدونید چیکار کردم؟ رفتم کنار دریا و برای نیم ساعت اونجا ایستادم.بعد همانجور که داشتم به دریا نگاه میکردم به بارون گفتم:بیا اینم یک کاسه آب (منظورم دریا بود) حالا دیگه چی میخوای؟امسال دیگه مثل سالهای قبل بی معرفت نشی و دیر دیر نیای ها و ......

البته من نیومدم اینجا که از وضعیت فعلی آب و هوای شهرمون بگم.در واقع اون چیزی که باعث شد تا من بیام و بنویسم این بود که: وقتی آدم می ایسته کنار دریا و بارون را تماشا میکنه ، محاله که یاد این شعر از سعدی نیفته:

یکی قطره باران ز ابری چکید ... خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟ ... گر او هست،حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید ... صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار ... که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت،کاو پست شد ... در نیستی کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمند گزین ... نهد شاخ ِپرمیوه سر بر زمین

میدونید ، غرور یکی از بزرگترین بیماریهای ما آدماست.خیلی از این بدرفتاریها و کج رویهایی که تو جهان میبینیم ، ریشه در غرور دارند . خدا تو کتابش (قرآن) گفته : ای انسان چه چیزی تو را فریب داده است که در برابر پروردگار بخشنده و بزرگوارت مغرور و سرکش شده ای؟(سوره انفطار،آیه ششم).وقتی انسان واقعا پی ببره که در برابر چه چیزی قرار گرفته ، اونوقت مثل اون قطره بارون میشه که از دیدن وسعت دریا خجل شد. ولی مژده، این نقطه شروع رشد و کمال هست ( و دیدیم که آخرش به چه گوهری تبدیل شد ) برعکس غرور.

واقعا خدا نکنه یه روزی بیاد که من این توهم بهم دست بده که آره من دیگه کسی شدم و من هستم و چنینم و چنانم و ... این چمله از الهی قمشه ای هیچ وقت از ذهنم نمیره بیرون،البته اگر اشتباه نکنم در اصل اوشو اینو گفته :When you are nobody,you are everybody.
وقتی انسان غرور برش میداره.یکسری تعریف ها برای خودش تصویر میکنه.ولی بوسیله همین تعریف ها است که خودش را محصور میکنه.ولی کسی که خودشو nobody میدونه در نتیجه هیچ محدودیتی نداره و میتونه هر کسی باشه.

چقدر خوبه که سال دیگه و سالهای بعد وقتی دارم میام و مطالبم را بازخونی می کنم،ببینم که همچنان جزو دسته nobody هستم.در واقع اینو به در گفتم تا دیوار هم بشنود ( در=خودم ، دیوار=شماها ).پس بیاین یه قراری با هم بذاریم.به خودمون قول بدیم که الکی توهم ما را نگیره که ما چنانیم و چنینیم.خودمون را محصور به هیچ قالبی نکنیم .خوب وقتی خودمون را محصور به یک قالب خاص نکنیم ، اون وقت میتونیم در هر قالبی وجود داشته باشیم.When you are nobody,you are everybody


forever84_

------------------------
راستی بنا به سفارش سهراب سپهری (چترها را باید بست) من بدون چتر رفته بودم زیر بارون.در نتیجه در این چند دقیقه که داشتم این مطلب را مینوشتم یه 60 ،70 باری عطسه کردم.فردا صبح به احتمال قریب به یقین یه سرماخوردگی درست حسابی با مخلفات اضافی در پیش رو خواهم داشت.البته بعضی از بدرقه ها ارزشش را دارند.