۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه

شاید مرا دور انداخته ای



...هر وقت عزمم را جزم کردم و آماده و مصمم ایستادم به نماز روبه روی تو و مناجات با تو
خواب را فرستادی سراغم
و حال مناجات را از من گرفتی

هر وقت گفتم دیگر بعد از این اوضاعم را درست می کنم
گفتم می روم آنجاهایی که اهل توبه و انابه می روند
یک اتفاقی افتاد
یک اتفاقی که نگذاشت به خدمت تو درآیم

خدای من
شاید مرا از درت رانده ای
شاید از بندگی ات دورم کری
شاید دیدی من حق خدایی تو را به جای نمی آورم
تبعیدم کرده ای

شاید دیدی به تو پشت کرده ام
خشمگین شده ای

شاید دیدی حرفها و کارهایم مثل دروغگو ها شده
مرا انداخته ای دور

شاید دیدی شکر همان نعمتهایی که دادی هم نمی کنم
دیگر محرومم کردی

شاید دیدی دور و بر دانایان نمی گردم
برای همین رهایم کردی

شاید مرا میان بی خبرها و دنیادوست ها دیدی
به همین دلیل ، از مهربانی ات ناامیدم کردی

شاید دیدی دور و بر خوش گذران ها می پلکم
حساب مرا هم با آنها یکی کردی

شاید هم دورم کردی ، چون نمی خواهی صدایم را بشنوی
شاید این مکافات گناهان من است
یا مجازات بی حیایی هایم

ولی اگر ببخشی ، چیزی نمی شود
قبل از من خیلی ها را بخشیده ای




Excerpt: A lovely poem written by Saghar, one of the writer of our blog. It is about a complain a lover offers to the beloved.