۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

گفتم بهش كه نيازي به اين همه تغيير نبود



وقتي به گل ِ زرد ِ باغچه ي ما فرصت دادند كه دوباره رشد كنه، از كوه سر زد بيرون و قرمز شد! اونهم فقط براي جلب ِ توجه ِ من. من شناختمش لابلاي اون همه گل ِ قرمز. حتا اگه ديگه زرد نباشه و اون خال هاي سياه توي مركزش نباشه. با اون يه دونه پرچم ِ وسطش. حالا ديگه كلي پرچم داشت. بالاخره گل ِ من بوده سالها. گفتم بهش كه نيازي به اين همه تغيير نبود و مي تونست همون زرد دوباره دربياد. فرقي نمي كنه. من كه قرمز و زردش رو نمي ديدم. همه ي گل ها زيبا هستند اما مثل ِ هم نيستن. فقط اين گله كه گل ِ منه.

... محمد

(الهام ِ حس از شازده كوچولو)




Excerpt: When they gave to my yellow flower another opportunity to blossom, this time it grew in red from my mountain. There were many red flowers similar to her in there, but I recognized mine easily. It was mine for years and was full my feelings.