۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه
دوباره از اول . . .
چه قدرتی در این واژه هست! چه فریبندگیای !!
تصمیم گرفتم برگردم، همه چی رو بذارم کنار و دوباره از اول شروع کنم . . . و از تصمیمم مطمئنم!
خدایا کمکم کن . . . دارم تو راه جدیدی قدم میذارم!
هنوز برام روشن نیست نتیجهاش چه خواهد بود ولی احساس میکنم هر چی باشه خیلی دوستش میدارم، خیلی بیشتر از پایان راهی که تا الان توش قدم بر میداشتم!
فقط سه چهار ماه دیگه مونده به رسیدن به پیچ جاده! همون پیچ جادهای که نمیدونم پشتش چیه ولی . . . یه شروع دوباره، یه شروع تازه است!
"کار تجسّم عشق است.
اگر نمی توانی با عشق کار کنی،
اگر جز با ملامت و بیزاری کاری از تو بر نمی آید،
بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه ی معبد بنشینی
و صدقات کسانی را که با عشق کار می کنند بپذیری
زیرا اگر بی عشق پخت کنی
نانی تلخ از تنور به در خواهد آمد که گرسنه را نیم سیر گذارد
و اگر با کینه انگوری بیفشاری
زهری از کینه در شراب تو خواهد ریخت
و اگر با صدای فرشتگان آواز بخوانی
و تو را به آن آواز عشقی نباشد
گوش آدمیان را آشفته می کنی
و آنان را از شنیدن آوای روز و نجوای شب محروم می داری . . . "
از "پیامبر" جبران، ترجمهٔ دکتر الهی قمشه ای
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
2 نظر:
و خوبیش این که اصلا قرار نیست دوباره از صفر یا منفی شروع کنی این دفعه از ده بیست پله بالاتر شروع میکنی، پلههایی که بیرون نیستن داخل خودتن.
موفق باشی ؛)
مرسی مهزاد جان (: . . .
ارسال یک نظر