۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

تلویزیون ما

سندرم سریال‌های ایرانی یا چگونه فارسی‌وان موجب می‌شود تلویزیون به راحتی از خط قرمزها عبور کند

نوشتن دربارهٔ سریال‌های تلویزیونی صدای و سیما می‌تواند به اندازهٔ تماشای خود این سریال‌ها کسالت‌بار‌ و خسته‌ کننده‌ باشد. خصوصاً اینکه حرف‌ها و نکته‌ها بسیاری دربارهٔ سندرم سریال‌های تلویزیونی و حالا چه وطنی و چه آن‌‌ور آبی گفته شده و چه بسا گوش خوانندهٔ این سطور هم از آن‌ها پر شده باشد. خوب یا بد تب این سریال‌ها باز هم بالا گرفته و حواشی و جنجال‌‌هایش به رسانه‌های دیداری و شنیداری راه یافته است. رویکرد عمدهٔ این مباحث ناظر به دو محور جداگانه است که ارتباط نزدیکی با هم دارند و غالباً در کنار یکدیگر مطرح می‌‌شوند. یک ضلع این مناقشه فراگیری و رواج فزایندهٔ سریال‌های خارجی است که از چند سال پیش با در دسترس قرار گرفتن دی‌وی‌دی‌های زیرنویس‌دار قدرت خود را به رخ کشیدند و در ایام اخیر در قالب شبکه‌های ماهواره‌ فارسی‌زبان به اقبال فزاینده‌ای دست یافتند. ضلع دیگر این مناقشه هم نوع واکنش مدیران و مسئولان فرهنگی در برابر هجمهٔ این سریال‌ها است که ابتدا در حال و هوای انکار اصل موضوع دور می‌زد و اکنون آرام آرام به سمت چاره‌‌اندیشی سوق پیدا کرده است.

محصولات رسانه‌ای ماهواره‌ای پدیده‌‌ای نوظهور نیستند و سال‌هاست نیاز تصویری بخشی از مخاطبان ایرانی را تأمین می‌کنند. این محصولات تا همین چند وقت پیش معمولاً درصد ثابتی از بینندگان را به خود اختصاص می‌دادند و غالباً هم در کیفیت و هم در کمیتِ برنامه‌ها حرف چندان قابل اعتنایی برای گفتن نداشتند. اما تحولات آن‌ها در چندین و چند ماه گذشته شرایط را به سمتی برده است که توجهات بسیاری به سمت آن‌ها معطوف شده و میزان اثرگذاری‌شان با دقت بیشتری مورد بررسی قرار گرفته است. نماد این تحول را در زمینهٔ برنامه‌های سیاسی، بی‌بی‌سی فارسی و در زمینهٔ برنامه‌های سرگرم کننده فارسی‌وان می‌توان دانست که این روزها از همه‌سو در معرض اتهام‌ قرار گرفته‌اند و تأثیرات مخربشان به اشکال مختلف گوشزد می‌شود. این شبکه‌ها در حوزهٔ سیاسی اهداف رسانه‌ای خود را در نقطهٔ مقابل جو تک‌صدایی موجود در کشور به خصوص در فضای بعد از انتخابات تعریف کردند و در حوزهٔ سرگرمی‌سازی هم سعی کردند از محدودیت‌های قانونی، عرفی و بعضاً شرعی حاکم بر تلویزیون دولتی سیمای جمهوری اسلامی فراتر بروند و مخاطبان ثابت و پیگیری برای خود دست و پا کنند؛ و اتفاقاً تا حد زیادی هم موفق شدند.

بهانهٔ این نوشته صرفاً بررسی نوع واکنش صدا و سیما نسبت به برنامه‌های سرگرم کنندهٔ ماهواره‌ای و سریا‌ل‌های پرمخاطب آن است که این روزها در سبد رسانه‌‌ای بخش قابل توجهی از خانوار‌های ایرانی جای گرفته‌اند و تماشای آن‌ها به دغدغهٔ بسیاری از خانواده‌ها تبدیل شده است. در سال‌های اخیر دی‌وی‌دی‌های زیرنویس‌دار سریال‌های پرمخاطب خارجی میان جوانان و نوجوانان نسل سوم و چهارم بیشتر به عنوان محصولی زیر‌زمینی رد و بدل می‌شدند. اما در وضعیت جدید دیسک‌های دی‌وی‌دی جای خود را به سریال‌هایی دوبله شده داده‌اند که به جای جوانان و نوجوانان همهٔ اعضای خانواده را به مخاطب ثابت خود تبدیل می‌کنند و بالتبع از نقطه نظر آماری مخاطب بیشتری برای خود دست و پا می‌کنند.

با قدرت گرفتن رقیب جدید جو حاکم بر کشور ابتدا به سمت برخوردهای سلبی تمایل پیدا کرد که با توجه به قابلیت‌ها و امکانات تکنولوژیک کنونی از همان ابتدا پروژه‌‌ای شکست خورده محسوب می‌شد. گرچه این برخورد‌های سلبی کماکان ادامه دارد اما مدتی است ردپای برخورد‌های ایجابی هم به چشم می‌خورد که نمونه‌اش می‌تواند تشدید روند پخش سریال‌های ایرانی از شبکه‌های پرمخاطب در ساعات پربیننده و تلاش جدی برای جذابت‌‌تر شدن آن‌ها باشد. در راستای همین روند است که سریال‌هایی مانند تاوان، زیر هشت و البته فاصله‌ها با تبلیغات فراوان در کنداکتور پخش شبکه‌های سیما قرار می‌گیرند تا خوراک سرگرم کننده‌ای برای شب‌های تابستانی ایرانیان فراهم کنند. قاعدتاً بعد از پایان این سریال‌ها هم سریال‌های ماه رمضان جای آن‌ها را می‌گیرد تا این روند تقریباً‌ تا انتهای تابستان ادامه پیدا کند و آنتن سیما از محصولات داستانی دنباله‌دار خالی نماند. تراکم پخش این سریال‌ها در تلویزیون بی‌سابقه نیست و در سال‌های گذشته هم سریال‌های متعددی با چنین شکل و قالبی برای مدتی نسبتاً طولانی به نمایش درآمده‌اند. بحث بر سر کیفیت محتوایی و ساختاری آن‌ها و توانشان در جذب مخاطبان‌ فارسی‌زبان و بالتبع کاهش مخاطبان‌های شبکه‌های ماهواره‌ای است. مرور این سریال‌ها مشخص می‌کند که بخشی از مدیران صدا و سیما تصمیم گرفته‌اند تا حد ممکن از تمهیداتی استفاده کنند که به جذاب‌تر سریال‌ها کمک می‌کند و آن‌ها را از یکنواختی و کسل کنندگی آزار دهنده برهاند. پیرو همین تمهیدات است که مثلاً در سریالی مانند فاصله‌ها بر جذابیت‌های روابط دوستانهٔ دختر و پسر داستان مانور زیادی داده می‌شود و اساساً استخوان‌بندی داستان با تکیه بر آن بنا می‌شود؛ امری که در هیچکدام از سریال‌های وطنی تا این حد به آن پرداخته نشده بود. یا مثلاً در ساختار روایی سریال تاوان ایده‌های خلاقانه تعبیه می‌شود و تا شیوهٔ داستان‌گویی آن با پیچیدگی‌های خاصی همراه شود. اما آیا این تمهیدات واقعاً توانسته‌اند شور و شوقی در میان مخاطبان برانگیزند و آن‌ها را برای ساعات متوالی پای گیرندهٔ خود بنشانند؟ آیا عبور از خط قرمزهای بی‌مورد تلویزیونی در سریال‌ها فاصله‌ها، شگرد‌های روایی سریال تاوان و فیلمبرداری و کارگردانی نامتعارف سریال زیرهشت واقعاً می‌تواند جوابگوی نیاز مخاطبان به سرگرمی‌‌های تلویزیونی باشند و اوقات مفرح و لذت بخشی برای‌‌شان خلق کنند؟ پاسخ به این سؤالات چندان هم دشوار نیست. کافی است به میزان شعارزدگی سریال‌های فاصله‌ها، داستان کلیشه‌ای سریال تاوان و جاه‌طلبی‌های بصری بی‌مورد سریال زیرهشت دقت کنیم تا قضیه برایمان روشن شود. فاصله‌ها از یک طرف برای ربودن گوی سبقت از رقبای رسانه‌های خود به مخاطبان ایرانی باج می‌دهد اما شعارزده بودنش به قدری زننده و حتی گاهی مهوع است که آدم را نسبت به حداقل ذوق هنری سازندگانش به کلی بدبین می‌کند. شیوهٔ فاجعه‌آمیزی که این سریال برای نکوهش رباخواری در یکی از قسمت‌های گذشتهٔ خود به کار گرفته بود تنها مشتی نمونهٔ خروار است؛ همان قسمتی که کار شخصیت‌ها به معرفی کتاب هم در مذمت رباخواری کشید و لحظات واقعاً حیرت‌انگیزی در تاریخ تلویزیون خلق شد. در سریال زیر هشت هم سر و شکل بصری کار مانند دیگر آثار سیروس مقدم ربط روشنی به محتوای آن ندارد و اغلب اوقات به عاملی آزار دهنده و مانعی بر سر راه پیشبرد داستان تبدیل می‌شود. در سریال سیروس مقدم سندرم دیالوگ‌‌‌نویسی موزون که قرار است شباهت‌هایی با جملات قصار هم داشته باشد به نقطهٔ ضعف دیگری تبدیل شده است. این سندرم که سنگ بنای آن را شاید علیرضا نادری در سریال میوهٔ ممنوعه حسن فتحی گذاشت در سریال زیر هشت به قدری پیشرفته شده که معلوم نیست چرا همهٔ شخصیت‌ها تا این حد سعی می‌کنند «قشنگ» حرف بزنند و به زور هم که شده خلاقیت‌های گفتاری از خود بروز بدهند. صحنهٔ گفت‌و‌گوی آتیلا پسیانی با همسر خود در اتاق بیمارستان که چند شب پیش به نمایش درآمد مصداق خوبی برای این ایراد است. مخاطب چطور باید باور کند که همسر سالخوردهٔ آتیلا پسیانی که شوهری خلافکار دارد و عمرش را در محلات پایین شهر و خانه‌‌های فرسودهٔ آنجا گذرانده‌ است چنین تبحری در سخنوری دارد و می‌تواند اظهار عشق به شوهرش را با جمله‌های به ظاهر ادبی مزین کند. نکته اینجاست که این سریال‌های تلویزیونی با هر شکل و قالبی که ارائه شوند و هر ادا و اطواری که برای متفاوت بودن از خود نشان دهند هنوز هم ذات خود کماکان ارتجاعی و واپس‌گرا هستند و از دایرهٔ بستهٔ مضامین خانوادگی‌، بحران‌های عاطفی و شکست‌های به ظاهر عشقی فراتر نمی‌روند. چطور می‌توان انتظار داشت که مخاطبان فارسی‌زبان این محصولات رنگ و رو رفته و مستعمل که واقعاً بوی کهنگی گرفته‌اند را به محصولات خوش ‌و آب رنگ آن ور آبی ترجیح بدهند و وقت خود را با برنامه‌های تولید داخل پر کنند؛ آن هم در دورانی که حتی نمونه‌های دست چندم سریال‌های پر شمار خارجی روی خلاقیت را در فیلم‌نامه‌نویسی کم کرده‌اند و با ایده‌های درخشان خود مخاطبان را لحظه به لحظه به شگفتی واداشته‌اند؟