۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

سه قطره باران

گاهی هم سعی می کنم که شخصیت الانم رو بازی کنم. عین هنرپیشه ها میشم.
خیلی فرق داره. بیرون ِ خودت رو بازی کردن خیلی از اشتباه ها رو نشون میده. شجاع تر یا عاقل تر میکنه آدم ِ اون تو رو.

و اینکه به تازگی چیزهایی خوندم که خیلی گیجم کرده. اینکه من فکر می کردم آدم باید دنباله روی طبیعت باشه. این همه اخلاق هم برای اینه که انسان طبیعی رفتار کنه. اما چیزی خوندم ورای این فکر. اینکه طبیعت نمی تونه، اما انسان می تونه. سوت میکشه مخم. بدجوری از جنس شراب ِ تلخیه (که حافظ می خواست).

و اینکه علی (ع) با همه ی بزرگیش بهتر بود یک "سیستم ِ" نظارت در نظارت می ساخت که طلحه بشه یه گوشه از حکومت و ابوذر بهش نظارت کنه و مالک اشتر به او نظارت کنه و ... . شاید با ۱۱ یا ۱۲ لایه ی تو در توی نظارتی هم همه ی مسلمون ها به کاری واداشته شده و در حکومت دخیل بودن؛ هم خودش بار همه چی حتا غذا بردن به منزل فقرا به دوشش نمی افتاد که نتونه به نحو کاملی انجامش بده؛ هم جنگ با نادان ها کمتر رخ می داد و مردم هم تا یه جای خیار تلخ میشد همه چی رو از دید حاکم نمی دیدن و خودشون سهیم بودن توی همه منافع و مضارش.

خلاصه خیلی در هم بر هم شد نوشته ام. این ها همه به کنار. دعا برای پدر ِ بهار یادمون نره انشالله سلامتش رو بدست بیاره.

... محمد

2 نظر:

ناشناس گفت...

هنوز جا داری (:

محمد گفت...

آره. فکر کنم کاملا درست میگی‌. آدم‌ها کلا خیلی‌ با حالن.