۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه

یک کلمه درباره ی انتخابات



انتخابات ایران نه بوندس لیگاست نه لالیگاست، همان لیگ برتر فوتبال ایران است با همه آن نقاط ضعف. انتخابات ایران نه هالیوود است نه بالیوود، همان سینمای ایران است با همه نقاط ضعف، محدودیت و سانسورها. بیضائی را ممنوع می کنند آنوقت به زور می خواهند به ده نمکی سیمرغ بلورین بدهند. انتخابات ایران نه آکسفورد است نه هاروارد همان دانشگاه های دولتی و آزاد خودمان هستند فاقد کیفیت و پر از محدودیت و تحمیل و سانسور.

اما جالب است نه تیم های فوتبال می گویند در این لیگ بازی نمی کنیم، نه تماشاچیان بیخیال آن می شوند، نه فیلم سازان فیلم ساختن را تعطیل می کنند، نه روزنامه نگاران دست از نوشتن بر می دارند، نه هنرمندان دست از خلق اثر هنری و نه دانشجویان قید دانشگاه را می زنند. هنرمندان نیز تا جائی که می شود با وزارت ارشاد سر و کله می زنند، هر جا هم نشد می روند زیر زمینی کار تولید می کنند. در همین فضاهاست که اصغر فرهادی رشد می کند، علی کریمی در می آید و ده ها نویسنده و هنرمند دیگر رشد می کنند.

تا الان هم کسی را ندیده ام بگوید فیلم نمی سازم یا کتاب نمی نویسم تا کارنامه دولت و وزارت ارشاد پربار نشود. همه در همین فضاهای آشفته و بی نظم که همه از آن اطلاع داریم و از روابط و قواعد آن نفرت داریم بازی می کنیم، زندگی می کنیم، لذت می بریم و آثار خود را به دنیا می آوریم. بازی انتخابات هم از همین جنس است.

با همه این محدودیت ها، آلودگی ها و آشفتگی ها. سعی می کنیم بازی سازی کنیم، به مناظره هایش بخندیم، حاکمان را دست بیندازیم و از اینکه خاتمی و هاشمی فرصت گل در 18 قدمی حریف را اینگونه از دست می دهند حرص بخوریم. علاوه بر همه اینها خدا را چه دیدی شاید در این وانفسا یک اصغر فرهادی هم در حوزه سیاست پیدا بشود. البته پیدا نشد هم نشد، زندگی که تعطیل نمی شود.

اگر هنوز انتظارتان از حوزه سیاست و انتخابات در ایران بیشتر است بروید در مورد پراید و پیکان کمی مطالعه کنید. البته ظاهراً قیمت پراید چند برابر شده و برای خودش کسی شده. خوب بالاخره وقتی در سیاست آدم های درجه دو برای خودشان کسی می شوند و بزرگان خانه نشین پراید هم یاد می گیرد، مگر او چه کم از بقیه دارد. اما بالاخره چاره چیست، حالا که خبری از پورشه و بنز نیست باید بین پراید و آردی یکی را انتخاب کنیم. البته خودمان هم می دانیم هر دوی اینها تنها از خودرو بودن اسمش را یدک می کشند و همینکه ما را زنده به منزل می رسانند خدا را هزار مرتبه شکر می کنیم.

جای دور چرا برویم همین خطوط هواپیمائی، همه می دانیم بلند شدنش با خلبان است زمین نشستنش با خدا است، عموماً هم مقصد واقعی شان بهشت است و با دعاهای مسافران و خانواده ها دوباره به زمین بر می گردند، اما هر روز می رویم و بین ایران ایر و تابان یکی را انتخاب می کنیم و سعی می کنیم هواپیما توپولوف نباشد یا ایرباس دست پنجم ششم نباشد تا حداقل احتمال زنده رسیدنمان به مقصد درصدی بیشتر شود. بالاخره این واقعیتی است که در آن زندگی می کنیم.

و دست آخر یک توصیه، اگر ایران هستید تا جائی که ممکن است با ایران ایر سفر کنید و قید تابان را بزنید، از توپولوف تا جای ممکن بپرهیزید، اگر امکانش بود حتماً پژو 405 بخرید و قید پراید را بزنید. گولتان نزنند بهتان بگویند هر دو یکی هستند، آمار کشته های پراید نشان می دهد که هر دو اتفاقاً یکی نیستند. در فوتبال هم بازی پرسپولیس - استقلال را نگاه کنید و لذتش را ببرید. و نهایت اینکه بین نامزدهای موجود خیر الموجودین را انتخاب کنید و کمی بد و بیراه به هاشمی و خاتمی که بابا شما را بخدا تکون بخورید. اگر در آنور دنیا هم برای خودتان حال می کنید و بین پورشه و بنز نمی دانید کدامش را سوار شوید و فرصت دیدن مسابقات بوندس لیگا را از نزدیک دارید خوشا بحالتان بروید حالش را ببرید.

البته ما هم نا امید نیستیم شاید روزی لیگ برتر ما هم شد بوندس لیگا. اما تا آن زمان زندگی را تعطیل نمی کنیم.

منبع


Excerpt: on the coming presidential election in Iran 2013.

دوست داشتید! در «گوگل‌+» یا «فیس‌بوک» شراکت‌ (share) کنید.

1 نظر:

Hoda گفت...

واقع گرایانه و خوشبینانه بود.