
کاش ادامه اش رو گند نزنم، که شاید اون آخر تو هیچی نگی ولی اریکا و غزاله توی صورتم تف هم نمیندازن.
-------------------------------------------
پ.ن. وقتی داشتم میاومدم گفتم بهش من که هیچ کس رو نمیشناسم تو آدمهای خودت رو بفرست سراغم.
بهش گفتم اگه قراره توی آسمونها باشی یا توی یه لحظهی خیلی کمیاب نمیتونم باور کنم که اصلا وجود داری، توی روز روشن به چراغ مهتابی احتیاج ندارم. گفتم میخوام با صورت آدمها ببینمت.
اگه به شکل آدم در میومدی یه کم شبیه اریکا میشدی:)
0 نظر:
ارسال یک نظر