۱۳۸۰ بهمن ۲۴, چهارشنبه

جاده ي فـقر



سلام

ميشه يه كار رو اونقدر سخت و پر پيچ و تاب كرد طوري كه ديگه جرات نكنيم بهش فكر كنيم. اگه تو معني زندگي گير كردي، يه نفَس بكش. دستت رو شُل كن. پاتو شُل كن. و به خودت در آن هنگامي كه به آرزوي ته قلبت داري ميرسي فكر كن و خودت را با شور و آرام و بدون اضطراب بوضوح تجسم كن. بگو : ” خوش به حال خودم!“

همه مي دونن كه خودِ هدف پشيزي نمي ارزه. چه بسا انسانهايي كه همين الان آرزوي داشتن موقعيتِ حالاي شما رو دارن و قُلُپ فُلُپ حسرت ميخورن. آيا شما كه اون موقعيتِ حسرت ساز رو دارين، هميشه شاد و سرخوشين؟

او كه از شما حسرت مي خوره اگه بسمت آرزوش حركت كنه به شادي ميرسه. شما اگه بسوي آرزوتون حركت كنين به سادي ميرسين. هيچ موقعيتي در دنيا شادي بخش نيست. هيچ مقامي تو دنيا نيس كه توي اون مقام براي هميشه شاد باشي. هيچ خونه اي نيس كه تو رو براي هميشه شاد كنه. پستي دنيا از اينه. افرادي از تمام كشورهاي شرق، رفتن سمت غرب تا هميشه شاد باشن و چند سال بعد پيش خودشون گفتن ”زهي خيال باطل“. يكي از دوستام كه الان تو كاناداس چند روز پيش به من نوشت: ” اينجا هم پارتي بازي networking وجود داره. اينجا هم همه چي نقص داره. هيچ جا كامل نيس.“ بسياري از آدمها به همين خيال خام بسوي غرب خواهند رفت و خواهند فهميد كه ماندن در هيچ مقامي آرامش بخش نيست. البته ” بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي“. اينها رو نمي گم كه از رفتن پشيمونتون كنم. اتفاقا بايد رفت و ديد و تجربه كرد. بايد مثل قايق بود.بايد تمام آفاق رو ديد. بايد رفت و در كشورهاي دنيا توقف كرد و ديد و فكر كرد. اونجا هم خبري نيس. بايد نظامهاي دقيق اداريشون رو ياد گرفت ولي اونجا هم خبري نيس. اونجا هم ملت افسرده ميشن. اونجا هم مثل بقيه ي جاهاس. مهم نقل مكان و حركت از ميان آنهاست. اين حركت شوق آفرين است.

هيچ چيزي، هيچ جايي و هيچ مقامي نيس كه بتونه آدم رو خوشبخت كنه. بهشت رو روي زمين پيدا كنيم. بهشت يه باغ نيس. بهشت رئيس شدن نيس. بسياري از رؤسا هستن كه خودكشي كرده اند. بهشت پول فت و فراوان نيس. هيچ كدام از اينها امن نيس. امن ترين چيز روي زمين ”حركته“. بايد بهتر شد مثل ويندوز! بايد بهار شد. تنها چيزي كه تو دنيا امنه ”كشتي نوحه“. كشتي روان. حركت. حركت بسوي آرزو. روي رودِ زندگي آرام بسوي آرزوهات ”حركت“ كني. با موتور ”عشق“. با فرمانِ ”سؤالات درست“. نگو خدايا چرا من بدبختم. بگو خدا چگونه مي توانم شادتر و ثروتمندتر باشم.

كساني كه غمِ مي خورن فكر ميكنن كه خيلي روشنفكرن! در حالي كه انسان غمگين ابدا مومن نيستن. ” المؤمن حش بش بسطام“ (مومن خوش برخورد و شاد و خرم و گشاده روست)غم خوراكه آدماييه كه شك ميكنن. بايد اونقدر غم خورد تا از غم خوردن متنفر شد. گول ظاهر قضايا رو نخورين. هيچ چي اطراف ما جدي نيس. تنها چيزي كه جديه تويي. تو. تو...



وقتي عكس چندتا بچه رو ديدم كه بسيار فقير بودن براي اولين بار دلم به درد نيامد. بخشش كردم اما دل درد نگرفتم. اين سختي اي كه اونها دارن يه مقامه. مقامي كه اونها رو به سكوي بسيار بالا پرت ميكنه. دو سرِ يك كش رو محكم بگير و كمرِ كش رو به سمت پايين بكِش. وقتي ولش كني و ”آزادِش“ كني بسرعت بسمت بالا بر ميگرده. اين يعني يه سفر از مقامِ دون به مقام اعلي. هرچه پايين تر بكِشي و به مقاماتِ دون تر اون رو برسوني در واقع به او فرصت اين رو دادي كه خودش رو به مقامات بالاتري برسونه. يه فقير، يه كودك فقير بايد شكر خدا كنه. چرا كه ”اگه از شر قيد و بندهاي سيستم باورهاش رها بشه و به آزادي برسه“ عملا خودش رو زودتر از بقيه ميتونه به مقامات بالا و ثروتهاي كلان برسونه. پس يك فقير (چه داراي فقر علمي، چه مالي و چه عاطفي) به ظاهر داراي مقامي پايين تر است و اما او براي انرژي فراوان حبس شده در مقامش بايد خدا رو شكر كنه. چرا كه او فرصت پريدن به سكوهاي بالا را و رسيدن به تعادل را بيش از ما دارد. او گنج واقعي است. فقط كافيست از شر طرز تفكرهاي دست و پا گيرش رها شود. نمونه ي بارز آن چارلي چاپلين است كه از فقر به ثروت رسيد. يا آنتوني رابينز كه از اوج فقر آزاد شد و اينك ميلياردر است. يا دكتر آزمنديان است كه از فقر محض به ثروت رسيد. حتا انيشتين هم يك مثال خوب است. او كسي بود كه ابدا نابغه نبود و مثل جعفر و قلي و بيژن و ... اطراف ما بود. يه آدم معمولي كه از دانشگاه با معدل 4 از 6 فارغ التحصيل شد. به شدت احساس فقر ميكرد. آرزوش اين بود كه روزي انقلابي در فيزيك انجام بده. اما فقر علمي ( و مالي) داشت. اما وقتي ” آزاد“ شد و از شر طرز فكرهاي پر پيچ و تابِ خودش رها شد، ظرفِ چند هفته تونست پايه هاي طرز فكرهاي نادرست فيزيك را با تئوري نسبيت بلرزاند.



اما بخشش هم مقامي ديگر است كه ما را به وفور نعمت ميرساند. براي اينكه به آرزوهاي خود برسيد بايد در خود انرژي حركت را بوجود آوريد. اين كار را با ايجاد خلاء ميتوان انجام داد. خلاء به شرايطي مي گويند كه محيطي را از وجود چيزي خالي مي كنيم. اين محيط خالي همه كشش و جاذبه دارد. به همين دليل است كه وقتي با دهان هواي داخل بطري نوشابه را مي مكيم، بطري به لب ما مي چسبد. درون بطري هيچ چسبي وجود ندارد. اين چسبندگي به دليل خلاء موجود در بطري است. وقتي انسان دارايي، سواد و يا عواطف خود را رايگان مي بخشد، درون خود خلاء ايجاد مي كند و به مقامي پر از انرژي ميرسد كه اگر خود را آزاد كند، به سطحي بسيار بالا پرتاب ميشود. به مقامات بسيار برتر. به ديدي بهتر نسبت به زندگي.

فقر يك مقام است.

آرزو كنيد و خود را از شر طرز فكرهاي خود رها كنيد تا ” آزاد“ شويد.

توجه كنيد كه كشِ آرزو را بارها ميتوان به حركت در آورد و آرزوهاي تازه كرد و كارهاي بهتر انجام داد. راهش اينست كه آزاذ باشيد. يعني بخاطر هدفتان از خانه بيرون برويد. به خاطر هدفتان به خانه برگرديد. به خاطر هدفتان فكر كنيد. و از تك تك ثانيه هاي عمر كنوني خود لذت ببريد. انگار كه همين امروز روز آخرتان است. در روزهاي زندگي خود هر روز بيش از ديروز آرام باشيد. يعني اگه ديرتون شد بدويد تا سرِ وقت برسيد ولي با اضطراب ندويد. دويدن را مانند يك ”احساس جديد“ تجربه كنيد.



به شدت دوستتون دارم.................محمد