۱۳۸۰ بهمن ۲۷, شنبه

راه رضاي خدا كدوم راهه؟





آيا اگه الان من لخت بشم و تمام كتابها و دارايي ام را به فقرا بدم و بعد مثل بسياري از قديساني، كه مكاتبشان به يك مد تبديل شده، برم در بي چيزي زندگي كنم، در راه رضاي خدا كار كرده ام؟

آيا اگه به همه ي آرزوهام پشت پا بزنم و بر خلاف تمام آرزوهام عمل كنم قدمي در راه خشنودي خدا برداشتم؟ آيا راه خدا راهيست كه بر خلاف آرزوهاي ماست؟...

فكر نمي كنين اگه براي ما دهاني با دندانهاي توش و در ادامه ي آن مري و معده و كبد و روده ها طراحي شده، اگه گوشي بما دادن كه براحتيِ آب خوردن مي شنوه، اگه شهوتي بما دادن كه مثل آب خوردن با لذت فراوان مي تونه خلق كنه و چشمي كه بصورت اسكوپ و تمام رنگي مي بينه، زيادي بودند هرگز طبيعت اجازه ي داشتن اينا رو بما مي داد؟!! البته بگذريم كه عده اي هم از طرف ديگه ي بام تعادل مي افتن و اونقدر ميخورن كه طبيعت رو عاصي و خسته مي كنن و انعام الهي از اونها گرفته ميشه. طبيعت بما اجازه نميده كه با وجود افراط كردن در چيزي حق ديگران را غصب كنيم. بمحض ديدن اين افراط ما رو با بيماري مواجه ميكنه تا از افراط بيفتيم.

بارها شنيديم كه اولين جانوران در دريا زندگي ميكردن. بسياري از اين موجوداتِ دريايي از آب به خشكي هجرت كردند، زيرا آرزوها و نشانه هايي رو تو خشكي ديدند و هدفي از اين كار داشتند كه براي آن مامور بودند. به همين دليله كه طبيعت به جاي باله ها به اونا دست و پا هديه كرده و كسي بخاطر اين هجرت تنبيهشون نكرد. اينجا يه جوريه انگار كه از هر جانوري سوال شده كه ” ببخشين شما تمايل دارين تو آب زندگي كنين يا تو خشكي؟ دقيقا كجاها رو ترجيح ميدين؟!“ تمام جانورها ابزارهاي لازم واسه ي تجربه ي حيات رو به تناسب آرزوهاشون دارند. بعضي لاك پشتها تو آب تشريف بردن زيرا عاشق شنا بودن و هستن! بعضي لاك پشتها هم ماجراجوهاي خشكي هستن. خلاصه معركه اي روي زمينه بي نظير.... نعمت فراوان و بخشش بي حد.

ببينين خدا چه ذوقي داره كه اومده با هزار دقت باله رو ساخته، اما حالا كه مشتري اون ميخواد يه جاي ديگه زندگي كنه (و چون حق هميشه با مشتري و آرزوهاي اوست) باله رو به مهرباني و بوسه از اونا ميگيره و چيزي كه اونا تا حالا لنگه شو نديدن بشكل دست و پا، با مفصلهاي مناسب، بهشون هديه ميده! دست....پا... كي تا اون موقع از اين چيزا داشت كه حالا اينا داشته باشن؟! اين معجزه نيس؟ دست هايي موزون معجزه نيس؟ اگه خدا عقده اي بود مي دوني چي مي گفت: ( بمن چه! ... شما خودتون هوس كردين كه از آب به خشكي بياين... ميخواستين نياين.!... حالا هم دير نشده ... گردنتونو بشكنين و برگردين همون جايي كه قبلا اونهمه زحمت كشيدم و براتون طراحي كردم.... بي عرضه هاي هوسران... آرزوها رو در خودتون دفن كنين ... اونهمه زحمت كشيدم كه براتون آبشش درس كنم كه نفس كوفت كنين حالا آقا چون هوس كردن كه در خشكي بمانند بايد سه ساعت براش شش درس كنم ... بمن چه؟!... اصلا هر چي كه من بگم همونه ... خفه ... شُش نميدم ... همين كه گفتم .... و ... ... ) ببين خدا چقدر عاشقه كه خودشو تا زير رگ گردن بما نزديك كرده و با ما هم آغوشي كرده. صداي نفسهاشو مي شنوي.... چقدر بخشنده است كه حتا دعاي يك دزد رو هم گوش ميكنه. زير تك تك نفَسهاي يك بدجنس هم هست. ما همه مثل امواجي روي درياي هستي هستيم.

مطمئن باشين گلابي همينجوري الكي خلق نشده. اگه خوشمزس، بدليل هماهنگيه او با معده ي ماس. براي معده ي من و تو خلق شده . همه ي چيزها از يه اصل بيرون اومده. چه دليلي داره كه من سر از خاك سر در بيارم و از حرف راست خوشم بياد. چه دليلي داره كه من سر از خاك بيرون بيارم و از سه تار آقاي ذوالفنون و يا آوازهاي محمد نوري خوشم بياد؟ از كلام خدا لذت ببرم؟ پس من سابقه اي با اينها در باغي ديگه داشتم. من با زيبايي تابلوهاي استاد فرشچيان، با نواي سه تار، با كتابهاي آسماني، اشعار مولانا، حافظ و دانش بوعلي، خواجه نصير و ماري كوري قبلا توي يه باغي ديگه اي بودم، كه حالا اينجا ازشون لذت مي برم. اگه ما بر اساس تصادف خلق شديم، چرا همه مون از موسيقي خوب مست ميشيم. از ترانه هاي كريس دي برگ و تم هاي باخ خوشمون مياد. چرا همه از شكوهِ فيلم تايتانيك خوشمون مياد. چرا از سريال ”در پناه تو“ خوشمون ميومد؟ چرا همه از طعم نان خوششون مياد؟ حتا ابراهيم پيامبر، فرانسيس قديس، محمد پيامبر، موسي پيامبر، عيساي پيامبر ، مريم پاك، بوداي پاك و امام جعفر صادق، انشتين كنجكاو و ... از طعم نان خوششون ميومده. همه خوششون مياد. نان در مذاقها بسيار لذيذه. پس ما با هم نسبتي داريم. حتا اون دزد و قاتل هم از طعم نان لذت ميبره. آيا خويشي از اين نزديكتر!

نكته در اينه كه با اين امكانات موقت كه در طول عمر بما داده ميشه ما چه مي كنيم؟ آيا اموال دنياي اطراف رو جمع آوري ميكنيم؟ خنده دار نيس كه ما اين امكاناتي كه ربطي به ما نداره رو، با هزار خون دل، دورِ خودمون جمع كنيم فقط براي اينكه در وصيتي رسمي همه رو دوباره بين وراث تقسيم كنيم و پخشش كنيم تا به حالت اول برگردن؟! بياين يه كاري بكنيم كه ثروتمند بشيم و يه لذتي از اين ثروت ببريم. لذتي كه برامون ميمونه. تو روحمون نفوذ داره. بياين يه كمي از لذتهاي دانشمنداني كه نوبل ميگيرن ببريم. يه لذتي از نوع لذت محمد پيامبر وقتي به معراج رفت ببريم... يه لذتي ببريم كه روحمون بتونه آثار اونو با خودش حمل كنه. از ما جدا نشه. لذتي مانند لذت بخشيدن يك ساندويچ لذيذ سوسيس به يه بچه ي فقير آدامس فروش. مثل خريدن چند صندلي براي يه مدرسه. مثل لبخند زدن به مردم كه خودش بهترين بخشش در خيابونه. آيا در موقع انجام اين اعمال ميتونيم احساس گناه كنيم؟ .... خدا هيچي براي ما كم نذاشته ... هلن كلر كه زني كور، كر و لال بود ولي در آخر عمر مينويسه: ”خدايا شكرت كه مرا كور و كر به اينجا آوردي، بدون اين فرصت هرگز شاد نبودم. چه خوب شد كه دريغ كردن يك قرص نان از يك گرسنه رو نديدم. چه خوب شد كه اشعار نا اميدكننده ي شاعران افسرده و قضاوتهاي مردم رو نشنيدم. چه خوب شد حرفهاي نا اميد كننده و گناه افزا نگفتم“ !!!

محمد پيامبر جدا كه راست گفت وقتي گفت: ” به اندازه اي بخشش كن كه اين بخشش تو را بي چيز و محتاج مردم نكند“

اينها كلام من نيس. از كيسه ي خليفه مي بخشم وگرنه من شاني براي نصيحت ندارم.



دوستتون دارم بدون هيچ شرط و شروطي .............. محمد