۱۳۸۱ مرداد ۴, جمعه

يادداشتهاي محمد. صفحه ي هفتم. اسفند 77

پريشب لوبيا كوچولوم از تو خاك در اومد. عالي شد. همه چي درسته. وقتي اين لوبيا توي ليوان آب جوونه زد، من اونو تو خاك گلدون گذاشتم و روش يه كم خاك ريختم. بعد يك سنگ بزرگ و صاف گذاشتم روش و بعد دوباره روي سنگ رو خاك ريختم. تا اينكه پريشب، بالاخره لوبيا كوچولو، بعد از يك هفته، از خيلي دورتر از جايي كه ريشه زده بود در اومد. خاكشو كنار زدم و سنگ رو برداشتم. چيزي كه ديدم حيرت انگيز بود. لوبيا اونقدر به موازات سنگ توي خاك حركت كرده بود كه تونسته بود سنگ رو دور بزنه و از اونجا بيرون بياد. حدود سي سانت زير سنگ دنبال راه نفوذي به بالا گشته بود. اين درس بزرگي بهم داد. حتا يك لوبياي كوچولو هم مي دونه كه بايد توي راه رشد، مشكلات رو دور زد. وقتي مشكلات دور زده بشن، ديگه از ابهت مي افتن. هر مشكلي بالاخره از جايي دور زده ميشه.

پس ميشه بجاي اينكه مشكلات رو از سر راه برداريم، اونها رو دور بزنيم!!

پايان. محمد“