۱۳۸۱ دی ۱۱, چهارشنبه

نامه ها

نامه هاي زير بدستم رسيده است. ضمن تشكر از همه ي شما، اگر مطلبي داريد، مي توانيد مستقيما از بخش ”شما بنويسيد“ استفاده كنيد.



فرستنده: سيد محمد مبلغ

عاشقان كوي روشن دوست. از جملاتي كه نوشتيد بسيار ممنونم. ما هم دعا مي كنيم.

يادمان باشد: سوزني بايد، كه بر آرد از پايي، خاري.



فرستنده: لاله

به اين دوست خوب سلام مي كنم و براي خاله ي مهربونش هر شب ساعت 10 دعا مي كنم. قرار عاشقانه و عارفانه ي بسيار خوبيست. در آن ساعت قدرت روحاني همه ي شما را مي شود با گوش جان شنيد. شبها ساعت ده، خبري در آسمانهاست. مي توان آنرا شنيد.

تو معبود مني، بگذار داد از دل بگيرم .. پناهم ده تا در سقف حرم منزل بگيرم.

در اين بازار بي مهري، به ديدار تو شادم .. تو شادم كن كه سوز غم بر آمد از نهادم.

تو مي گفتي صدايم كن ز سوز سينه هر شب .. صدايت مي زنم، اما رسي آيا به دادم؟

كمك كن، تا ابد، تنها به تو عاشق بمانم .. به كوي عاشقي شعر خوش ماندن بخوانم



فرستنده: ابراهيم يعصوبي

من براي اين دوستمون دعا مي كنم. موفق باشيد.



فرستنده: پيام مهران منش

از اين تعبيرتان لذت بردم. ”دعا كردن مثل خون دادن است.“ خيلي ظريف و زيباست. ديشب كه صداي فرياد اين دوستمان را شنيدم بخودم گفتم: اگر يك دقيقه ي من تا اين حد مهم است، چرا آنرا نبخشم. من كه ادعا مي كنم كه عاشقم، چطور حاضر نباشم يك دقيقه در جمع دعاي شما شركت كنم؟ من هم با شما هستم. هر شب، تا روزي كه خدا اين بيمار را شفا دهد.