۱۳۸۲ مهر ۳۰, چهارشنبه

وسوسه

زماني در يك صومعه كشيشي وجود داشت كه در عرفان خيلي پيشرفت كرده بود.

و همه كشيش هاي ديگه به اون غبطه ميخوردند و ميگفتند كه ديگه هيچ وسوسه اي

نميتونه در اون اثر كنه.

وقتي اين حرف ها به گوش يكي از كشيش هاي خردمند صومعه رسيد،شاگردانش رو

دور خودش جمع كرد و گفت:مدتيه كه اين حرف كه ديگه براي اون كشيش وسوسه اي باقي

نمونده، همه جا پيچيده. عدم مبارزه روح رو تضعيف ميكنه.بيايد با هم براي كشيش دعا كنيم تا

خدا وسوسه ي نيرومندي به اون بده.و اگر تونست به اون وسوسه غلبه كنه،باز دعا كنيم و

وسوسه ي ديگه اي براش بخوايم...

و وقتي كه داره بر اون وسوسه ها غلبه ميكنه، دعا كنيم كه هيچ وقت نگه:

"خدايا اين شيطان رو از من دور كن."

بايد دعا كنيم كه در عوض بگه:"خدايا به من نيرو بده كه به پليدي ها غلبه كنم."

...

هدي