۱۳۸۶ اردیبهشت ۵, چهارشنبه

یک قدم بیش نیست این همه راه

امروز داشتم از جلوی یه مغازه گل فروشی رد میشدم ، جلوی مغازه داشتن یه تاج گل خیلی بزرگ و یه سبد گل خیلی خوشگل رو درست میکردن ، البته روی اونها روبان مشکی وصل میکردن! کلا گلهایی مراسم ترحیم خیلی جالبن . گلهای خوشگل و فوق العاده گرون ! بعد به این فکر میکردم حتما مجلس ترحیم اون آدم پر از این سبد ها و تاج گلهاست و بعد فکر کردم آیا واقعا اون آدم موقع زنده بودنش این همه گل از طرف دیگران دریافت کرده ؟ چقدر خوشبخته اون آدمی که موقعی که هنوز نفس میکشه ، زندگی میکنه و محبت میکنه این همه گل ، نه ، چند شاخه از این گلها رو از دلهایی که محبتشون از جنس حقیقته دریافت کرده باشه. اگر قراره عشق و محبتی که در دلمون ِ هست رو به کسی هدیه بدیم ، زمانش همین لحظه و همین ثانیه است . بیاید گلهامون رو برای سر قبر کسانی که دوستشون داریم نگه نداریم ! در تمام این عمر نه چندان طولانیم چیزی جاودانتر ، جوشنده تر و سیالتر از یک عشق بیکران ندیدم . فقط یک آغوش باز میتونه ببخشه و میتونه پذیرا باشه ، تا ابد تا همیشه . گل ِ تو میتونه یک لبخند باشه یا یک سلام اول صبح یا یک صمیمیت بی دروغ یا ..............

.

مهزاد