۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۶, چهارشنبه

WHAT I HAVE LIVED FOR

براي چه زيسته ام
برتراند راسل
1872-1970
:سه شوق ساده ولي قاهر و نيرومند بر زندگي من فرمان رانده اند
يكي سوداي عشق ، يكي طلب دانش ، و يكي احساس تحمل ناپذيري از همدردي با آلام آدميان
اين سه شوق چون باد هاي سخت مرا خود سرانه بدين سو و آن سوي كشانده و بر فراز دريايي
از غم و غصه ها تا لب گرداب نا اميدي پيش رانده اند
نخست جوياي عشق بوده ام از آنكه عشق ،وجد و شادي ميآفريند وجدي شگرف كه حاضر بوده ام
براي بدست آوردن چند ساعت از آن شادي شگفت باقي عمرم را نثار كنم
و ديگر بدان خاطر كه عشق آدمي را از رنج تنهايي مي رهاند ، تنهايي هولناكي كه در آن انسان ترسان و
لرزان در مرز هستي دره يي بي انتها و مرگبار نيستي نگاه ميكند و بر خويش مي لرزد .
و سر انجام عشق را بدان خاطر جويا بوده ام كه در پيوند و اتحاد عشق ،
بهشتي را كه د رخيال قديسان و شاعران گذشته است در يك مينياتور عرفاني به چشم ديده ام
اينهاست آنچه در عشق جستجو كرده و يافته ام هر چند عشق از آن خوبتر است كه
با زندگي آدميان در آميزد
با همين شور و شوق دانش را نيز طلب كرده ام و پيوسته آرزو داشته ام كه از راز دل آدمي با خبر شوم و سرّ تابش ستارگان را دريابم
و كوشيده ام تا اعداد فيثاغورثي را كه بر جهان كون و فساد حاكمند بشناسم.و در اين را ه به اندك بهره اي دست يافتم
عشق و دانش اين دو شوق نخست بدان قدر كه از آنها بهره يافتم مرا به سوي آسمان سوق داده است ،
اما احساس شفقت و همدردي با رنج هاي آدميان مرا پيوسته به زمين بازگردانيده
صداي فريادهاي درد آلود در قلبم به اهتزاز در ميآيد، كودكان قحطي زده ، قربانيان شكنجه هاي جلادان
كهنسالان ناتوان و بيچاره اي كه خود را بار منفوري بر دوش فرزندان احساس ميكند و تمامي دنياي
تنهايي و فقر و درد و رنج ، طنز تلخي ست كه آرمانهاي بلند انساني را به ريشخند مي گيرند
در دلم بوده است كه از شدت رنجها و كثرت شرور در جهان بكاهم . اما توفيقي نيافتم و خود نيز
از بديها و شرور رنج برده ام
اين راهي است كه من در زندگي پيموده ام و آن را شايسته زيستن يافته ام و اگر بار ديگر موهبت زندگي به من عطا شود با خوشحالي
همين راه را خواهم پيمود
برتراند راسل فيلسوف و رياضيدان و نويسنده بزرگ انگليسي د رشهري د رمنطقه ولز د رانگلستان به دنيا آمد
در كودكي يتيم شد و نزد پدربزرگ خود پرورش يافت تحصيلات ابتدايي را در مدرسه زادگاهش گذرانيد و سپس به
دانشگاه كمبريج رفت و به مطالعه و تحقيق رياضي پرداخت
از آثار معروف او ميتوان تاريخ فلسفه غرب، ازدواج و طلاق ، چرا مسيحي نيستم ، چرا كمونيست نيستم را نام برد .
به سبب كيفيت آثار او بخصوص در زمينه ادبيات و علوم انساني جايزه نوبل ادبيات در سال 1950
به او اعطا شد راسل همچنين زندگينامه خود را به قلم خود نوشته كه متن فوق پيش در آمد و ميتوان گفت خلاصه كتاب است