۱۳۸۶ خرداد ۲۰, یکشنبه

معرفت ِ یک پرنده


در غروب یه روز شنبه غمگین٬ پرنده ای که برای پیدا کردن غذا راهی طولانی رو سپری کرده٬ در مسیر بازگشت هنگام عبور از اتوبان با ماشینی در حال حرکت برخورد می کنه و می میره.



پرنده ی دیگری (احتمالا جفتش) با دیدن این صحنه با هل دادن پرنده مرده به جلو سعی می کنه که به اون کمک کنه تا از وسط اتوبان خارج بشه و تا از اونجا دور بشن.

مدتی نمی گذره که اتومبیل دیگه ای به سمت پرنده مرده میاد و اونو چند قدم اون طرفتر پرتاب می کنه٬ بطوریکه پرنده مرده به پشت میفته!



پرنده دومی دوباره سعی خودشو آغاز میکنه و می خواد که اونو برگردونه که بتونه پرواز کنه و از اونجا نجات پیدا کنه.

پرنده دومی وقتی اونو بر می گردونه فریاد می زنه که: چرا بلند نمیشی؟

و این همون عکسیه که قبلا تو اینترنت دیده بودم و بودید.



ماشین ها یکی پس از دیگری در حال عبور از کنار پرنده مرده بودن و هر کدوم
از اونا به سمتی پرتاپ می کردن و پرنده دومی به سرعت اونو دوباره به حالت
اولش بر می گردوند تا بتونن از اونجا فرار کنن.



پرنده ی دیگه ای نزدیک پرنده دومی میشه و میگه که اون مرده و دیگه باید
ازش دل بکنی! اما پرنده دومی به یاد روزهایی که با هم داشتن باز هم تلاششو
می کنه تا یه بار دیگه بتونه پرواز زیبای اونو دوباره ببینه.




عکاس این عکس ها میگه که دیگه نتونسته عکس دیگه ای از اونا بگیره اما دیده
که پرنده عاشق جسد معشوقو به کنار جاده برد و در کنار درختی مدتی برای او
گریست و سپس جدایی تلخی بین اونا بوجود اومد.

منبع: جیکنامه ی همگاهی (ای میل فورواردی) به گروه دیدار از طرف آقای رامین خواجه زاده


-------------------

پانویس: کسی اسم عکاس، کشور، اسم ِ این پرنده و متن ِ مصاحبه ی عکاس را داره؟ اگه دارید کامنت بگذارید.

1 نظر:

محدثه گفت...

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست...