۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه

؟؟؟

وقتی در آیینه خودت رو نگاه میکنی و اسمت رو صدا میزنی چه حالی می شی ؟ چرا؟

وقتی به دست هات نگاه می کنی خجالت می کشی یا خوشحال می شی ؟ چرا؟

چند بار احساس کردی که توی بغل خداوند هستی؟

آیا فکر میکنی که برای شاد شدن باید اتفاق خاصی بیفته؟

چند بار در روز به جسمت غذا میدی؟ به ذهنت چند بار غذا میدی؟

اگر می دونستی که فقط یک سال از عمرت باقی مانده آیا همین کارهایی را می کردی که اکنون می کنی؟

امروز چه چیز تازه ای یاد گرفتی؟

کدام کار را فوق العاده خوب انجام می دهی؟

در گذشته از چه آزمون هایی سر بلند بیرون آمدی؟

فکر میکنی تو می توانی روزی مانند مسیح یا حضرت علی شوی؟

بزرگ ترین موهبت زندگی تو کدام است؟

چه عاملی است که زمانی جزو مشکلات بزرگ تو بوده و امروز آن را مایه ی برکت میدانی؟

آخرین باری که با یک دل سیر به مهتاب نگاه کردی کی بود؟

کدام عمل تو اگر در جمع مطرح گردد از خجالت آب می شی؟

صادقانه ترین و بهترین چیزی که درباره ی خودت میتوانی بگویی چیست؟

امروز چند بار فرصت داشته ای که لبخند بزنی؟

تو بیشتر نعمت داری یا محرومیت؟

چند بار به چشم خودت شاهد معجزه ی خداوند بودی؟

چند نفر آدم عاشق رو می شناسی؟ نام ببر.

روی سنگ قبر ویلیام جیمز(پدر روانشناسی) نوشته اند: در اینجا ویلیام آرمیده است
که نهایت تلاس خویش را مبذول داشت

دوست داری روی سنگ قبرت چی بنویسند؟...