۱۳۸۶ دی ۲۴, دوشنبه

ای برادر تو همه اندیشه ای


دکتر ویکتور فرانکل، نویسنده کتاب <انسان در جستجوی معنا> از معدود کسانی بود که از اردوگاه اسرای آشویتز جان سالم به در برد . او که یک روانپزشک یهودی مسلک آلمانی بود در حالی آشویتز را ترک کرد که دهها نفر از هم کیشانش در آن جان باخته بودند. دکتر فرانکل در آشویتز ، بدون غذا و لباس کافی و در غیاب هر گونه امکانات پزشکی ، در لیست انتظار کوره های آدم سوزی قرار داشت.
پس از خاتمه جنگ و رهایی از اسارت ، از فرانکل پرسیدند که چگونه زنده مانده است؟ راستی او چه قدرتی داشت که دیگران فاقد آن بودند؟
فرانکل در پاسخ گفت: من همیشه با خود میگفتم که انتخاب با توست می توانی امیدوارانه به فردا نگاه کنی یا راه یأس و ناامیدی را انتخاب کنی. اما برای امیدوار زیستن ، لازم بود تا نیروی خود را بر چیزی که واقعا با تمام وجود می خواستم ، متمرکز کنم و من دستهای همسرم را می خواستم. آرزو داشتم که یکبار دیگر آنها را در دستهایم بفشارم. دلم می خواست بار دیگر در چشمهایش خیره شوم. دوست داشتم به این بیندیشم که می شود باز هم روزی در کنار هم بنشینیم و سفره دل بگشاییم و همین اندیشه بود که مرا لحظه به لحظه زنده نگه می داشت.
دکتر فرانکل در آشویتز ، نیرویی بیشتر از سایرین نداشت. او می گفت که غالبا جیره غذایی آنها از یک کاسه سوپ تجاوز نمیکرد اما فرانکل به جای آنکه همین انرژی اندک را صرف نومیدی ها و هراسهای فردایش کند آن را بر یک هدف مشخص متمرکز کرده بود . او برای زنده ماندن بهانه ای داشت و با تمرکز بر همان بهانه بود که توانست از آشویتز ، زنده بیرون بیاید. فرانکل برای خود دیدگاهی امیدوارانه خلق کرده بود و حالت مثبت این نگرش ، محافظ او بود . در حقیقت او به طور خودکار به خود می گفت:
<امروز برای زنده ماندن باید چنین و چنان کنی >.
فرانکل زنده ماند چون هدفش را از خاطر نبرد.

from: Dare to Win
By: Mark Victor Hansen and Jack Canfield
ترجمه: وحید افضلی راد



Excerpt: You will be what you think , you are. and you will achieve what you make by your thoughts and mind now.