۱۳۸۶ اسفند ۱۴, سه‌شنبه

باختن


گاهی پیش میاد که آدم می بازه. توی سرمایه گذاری، توی مسابقه، توی بازی و.... فرقی نداره. به هر حال باختن تلخه. آدم بازنده، مخصوصا اگر روی موضوع کلی وقت و انرژی گذاشته باشه، حس خوبی نخواهد داشت. به هر حال باید اعتراف کرد ترس از باختن همیشه کابوسیه که در بهترین حالت هم فرد فقط میتونه بهش فکر نکنه تا کمی از رعب انگیز بودن این لحظه کم کنه. اما به عنوان کسی که اخیرا این تجربهِ ناب! رو داشته میگم: همیشه ترس از باختن خیلی ترسناکتر از خود باختنه. باخت تلخه، خیلی هم تلخه. اما فقط یک راه وجود داره تا وقتی می بازی هم، از خودت راضی باشی. به عبارتی فاتحانه باختن! اونم اینه که صادقانه و بی هیچ بحثی حقایق رو بگی، حقایق رو بشنوی و از همه مهمتر حقایق رو بپذیری. به قول یکی از دوستای خوبم " رو بازی کنی". در این صورت، در کمال حیرت و ناباوری نه میشکنی، نه خرد می شی و نه هیچ چیز دیگه. اون کابوس ترسناک برات میشه یک تجربه جالب. تجربه ای که خوب نمیشه گفت خیلی دوست داشتنی بوده ولی به هر حال یک تجربه است. شاید به این حرفم بخندید اما به نظر من اون لحظه معجزه رخ میده! پاداش صداقت و رو راستیت این میشه که خدا به سراغت می آد و اون لحظه دیگه نه ترسناکه و نه مرگ آور و غم انگیز.

دلم خیلی می سوزه وقتی می بینم آدمهایی هستند که از ترس اعتراف به باخت دست به کارهایی می زنند بس عجیب! هیچ کس نمیتونه با پیچوندن ماجرا، خودش- والبته دیگرانی که ماجرا رو میدونند- رو گول بزنه.

این کار فقط باعث میشه گیر کنی لای دروغهایی که برای خودت بافتی. و البته ته وجودتم کلی خرد و خمیر می شی چون خودت اصل ماجرا رو میدونی!