۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

روی بام گلدسته ها




بعد از تعطیلات عید که میشه وقتی دیگرون تازه آدم رو می بینن برات کلی آرزوهای خوب در سال جدید می کنن ، ان شاالله در سال جدید همیشه سلامت باشی ، توی کارات موفق باشی و ... اما به نظرم یکی از بهترینهاش این بود که یکی از دوستام گفت ، ان شاالله در سال جدید یه کم آدم بشی ! تا حالا کسی چیزی به این خوبی براتون آرزو کرده !؟

یه چیز علمی جالب براتون بگم ، موشها به صورت غریزی شنا کردن بلد نیستن ( برخلاف اسب و سگ و فیل و ...) یکی از استادای ما برای کار کردن روی مکانیسم یادگیری از یاد گرفتن شنا در موشها استفاده میکنه که یه روش متداول توی همه جای دنیاس .چند روز پیش داشتم توی بلوار کشاورز راه می رفتم دیدم یه چیزی توی نهر وسط بلوار روی آب داره حرکت میکنه خوب که دقت کردم دیدم از این موشهاس که کنار جوب زندگی میکنن . گفتم ای استاد چه نشستی که پارامتر اصلی تحقیقاتت نقض شد! (چه کنیم دیگه هنر نزد ایرانیان است و بس درمورد همه جانداران ایرانی صادقه )

دیگه چی بگم . هان ، چی بگم ، حرف این روزها از زبان سعدی ، این همه حرف اونم فقط با 14 کلمه :
در ِ چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی

امروز از گلدسته مسجد دانشگاه رفته بودم بالا ، نفست میگرفت از اون همه پله و اون جای تنگ و خودت که توی اون استوانه بلند تنها بودی ، بعد زانوهات شروع میکرد به لرزیدن از بس که پله ها رو تند تند اومدی بالا و خسته میشی ، دلتنگ میشی . ولی باز هم میری ، باز هم میری . تا اینکه یه نوری از لای پله های بالا میبینی .میای بالاتر دست از دیوار و ستون میگیری که خودت رو بکشونی بالا . میای ، میرسی به اون بالا . بلاخره میشه راحت یه نفس عمیق کشید . تازه بارون زده میشه از البرز تا کوهتپه های ورامین رو دید . و میتونی ببینی ، همه چیز رو ، همه چیزهایی که می بینی و نمی بینی . کاش به جای درخت همه جا گلدسته میکاشتن که هر روز آدمها ازش برن بالا . تا ببینن ، واقعیت رو ببینن نه مجاز نه سایه نه خطای چشم و فهم . از بالا ببینن .
چه بادی میومد روح آدم تازه میشد . با خودم گفتم من از اینجا پایین بیا نیستم ، چند دقیقه بعد صدای پا اومد . آمدند و ما را به سمت پایین هدایت نمودند!