۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

برو بابا خدا پدرت رو بیامرزه!


نوشته ی: بهار
منبع: شما در شما بنویسید

توی کلاس نقاشی، وقتی کارهای نقاشهای معروف رو می بینم همش پراز غم و اندوه ِ، پر از سختیهای زندگی و لحظات تلخ، رنگهای خاکستری و تیره.

همش از خودم میپرسم واقعا چرا؟ کمتر میبینی کسی خنده از ته دل رو کشیده باشه! کمتر میبینی کسی نگاه پر از عشق مادر به بچه ای که تمام زندگی اش رو به تصویر کشیده باشه! کسی آدمهایی رو که که با انرژی راه میرن وتو دلشون خدا رو شکر میکنن رو به تصویر نکشیده!

شاید آدمها دنبال اینن که مبادا شاد بشن.

غم رو همهشون دوست دارن و اگه شاد بکشی میگن برو بابا خدا پدرت رو بیامرزه! ترجیح میدن نفس نکشن که مبادا بوی بهار بره تو ریه شون و اونها رو یه لحظه فارغ بال کنه از هر چی بدهکاری و طلبکارییه.

البته خودمم همینطورم! جرات ندارم از رنگهای شاد استفاده کنم یا تو نقاشیهام بخندم. رنگهای نارنجی صورتی رو چرک میکنم و هر وقت که غمگینم حس نقاشی کشیدنم میاد. ولی تمام آرزوم اینکه یاد بگیرم زیباییها رو بکشم تا به همه بگم زندگی زیباست.

این جمله رو که تو کتاب دینیم بود رو دوست ندارم: "دنیا زندان مومن و بهشت کافر" که اگه یه روز بهشتی و شاد زندگی کردی یعنی کافری. چون باعث شده خیلی وقتها وقتی کوچیک بودم به خودم اجازه ندم از غم فرار کنم که لا اقل اون دنیا برم بهشت!

شاید بخاطر این که از اول تو مدرسه هامون به ما یاد ندادن جمله های قشنگ بخونیم، حافظ و موالانا بخونیم و بخندیم.



دلم میخواد وقتی بچه دار شدم بهش یاد بدم چطور از همه نعمتهای خدا که برای اون آفریده شده لذت ببره و همیشه یه لبخند رولبش باشه به امید اون روز.



Excerpt: In Painting class people uses darken colors, nobody draws a happy face and nowbody puts any attention if you paint a happy colored flower. In school I do not like the term they taught us that this world is the believer's cage and those who are happy do not enter the paradise. I would like to say that there is no contradiction between happiness and becoming happy at the moment. ~ A wonderfull message written by Bahar a reader of Shefa Weblog in the reader's section of Shefa.