۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعه

روز نوشت

امشب جلسه هفتگی مسلمان ها بودم. سخنران این جلسه رو اولین بار بود که میدیدم. هنوز توی حس ٍ اون صحبت هام. نمیدونم چطور توصیفش کنم. یه قدرت ٍ خاصی توی کلامش داشت. از نوعی که مدت هاست حس نکرده بودم. ایمانش توی صداش موج می زد. با وجود خستگی شدید ٍ بعد از کار تمام طول سخنرانی اش جذبش شده بودم و به این فکر میکردم که این قدرت که در کلامش موج میزنه رو مطئمنا از ایمانش داره. این آدم وقتی حرف میزنه ، کاملا واضحه که به جایی وصله. حرف هاش چیزی نبود که تا حالا نشنیده باشم یا شما نشنیده باشید. صلابت حرف هاش مجذوب کننده بود. از این جنس قدرت رو می شه در بعضی محقق ها هم دید، نه همه. اون هایی این جنس قدرت رو دارن که سختی راه علم رو با شور و شوق طی می کنند. اون هایی که با وجود شکست های پی در پی با قدرت و سماجت به پیش میروند تا روزی که به پیروزی برسند.
امروز معنی مسلمان بودن برام تازه شد.






Excerpt: A lecturer speech attracted my mind today. changed my mood and made me think about him. He was talking about Islam and the way to paradise, this topic was not so new for me. However, he had a amazing power in his speech. I felt this power has no source but faith. Today, meaning of being a believer was refreshed in my mind. God bless him.