۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

مستجاب ميشود

oh God ,1994 , mahmoud farshchian


ايستگاه استجابت دعا


يك نفر دلش شكسته بود
توي ايستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتظر ، ولي دعاي او
دير كرده بود
او خبر نداشت كه دعاي كوچكش
توي چهاراه آسمان
پشت يك چراغ قرمز شلوغ
گير كرده بود

***
او نشست و باز هم نشست
روزها يكي يكي
از كنار او گذشت
روي هيچ چيز و هيچ جا
از دعاي او اثر نبود
هيچكس از مسير رفت و آمد دعاي او با خبر نبود
با خودش فكر كرد ،‌پس دعاي من كجاست
او چرا نمي رسد
شايد اين دعا ،‌راه را اشتباهي رفته است !
پس بلند شد
رفت تا به آن دعا ،‌راه را نشان دهد
رفت تا كه پيش از آمدن برا ي او
دست دوستي تكان دهد
رفت
پس چراغ چهار راه آسمان سبز شد
رفت و با صداي رفتنش
كوچه ها ي خاكي زمين ، جاده هاي كهكشان شد
سبز شد
او از اين طرف ، دعا از آن طرف
در ميان راه ،‌با هم آن دو روبه رو شدند
دست توي دست هم گذاشتند
از صميم قلب گرم گفتگو شدند
واي كه چقدر حرف داشتند ...

***
برف ها كم كم آب ميشود
شب
ذره ذره آب ميشود
و دعاي هر كسي
رفته رفته توي راه
مستجاب ميشود

سروده ي عرفان نظر آهاري
كتاب : روي تخته سياه جهان با گچ نور بنويس