۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه
بيست
گاهي وقتا فكر ميكنم ما چقدر آسون به هر فكري ( بخونيد نافكري ) ، به هر آدمي ، به هر موضوع ِ احمقانه اي ، ، اجازه ميديم تو ذهنمون بياد و بره .
تلويزيون و راديو كه از صبح تا شب اباطيلشون رو بدون اينكه متوجه بشيم به خوردمون ميدن و آروم آوم وقت اندك ما رو ميخورن .
گاهي وقتا هم كه توي تاكسي يا اتوبوس نشستي و ممكنه يه كم وقت داشته باشي كه، خودت، خود ِ خودت ، يه كم فكر كني. ، بيلبوردها و آگهي هاي تبليغاتي دست از سرت برنميدارن .و مدام شعارهاشون رو به خوردت ميدن .
يه زمانهاي كمي سكوت ميكني ، از جمع فاصله ميگيري و ميخواي به خودت فكر كني ، فكر كني چي كار داري ميكني ؟ كجاي كاري ؟ چه شكلي شدي تا حالا ،اصلاً زنده اي هنوز يا مردي و داري با باطري كار ميكني ، همه نگران تو ميشتن كه واي ! نبينيم تو فكري . ، ناراحتي؟ ،نگراني ؟ مشكلت چيه ؟
اصولاً تو ديكشنري ما بايد فكر رو مساوي نگراني معني كنند ، به غير از بدبختي ها و مشكلات و غم نان ديگه چيز ِ ديگه اي ،يعني اصولاً چيز جالب ِ توجه ديگه اي تو دنيا براي فكر كردن نيست .
.از بچگي پدر و مادر ، اجتماع ،فرهنگ و آداب و رسوم ِ دست و پاگير ، اطرافيان ، همه و همه نرم افزار ِ خودشون رْ تو ذهنت نصب كردن و ازت ميخوان مو به مو اجرا كني.
دفتر زندگي ِ من ِ ، ولي همه رو دادم دست ديگران و دارن تند و تند پرش ميكنند. كه چي بشه ؟
كه آخرش هر كدوم پاي هر ورق يه نمره ي بيست بذارن .
پدر و مادر مهربونم ، دوست خوبم ، هموطنم ، من رو تو قالبهاي خودتون نريزيد تا شكلي رو كه شما تاييد ميكنيد و دوست داريد ازش در بياد بيرون. من رو به قيمت، يه آفرين، تو يه مكعب نيدازيد ،
بذاريد خودم باشم ، باور كنيد خود ِ خودم خيلي بهتر ِ و خيلي نوتره،
دلم ميخواد يه پاك كن بزرگ داشتم تا تمام ورقهاي سياه شده و غلط ذهنم و پاك كنم تا يه صفحه ي سفيد ِ سفيد تو ذهنم باز بشه ، يه دفتر جديد كه براي خود ِخودم ِ و از اين همه كه ميبينم و ميشنوم فقط اونايي رو كه دوست دارم توش بنويسم . اونايي كه من انتخابشون ميكنم ، نه اونايي كه خودشون رو به من تحميل ميكنند .
دلم ميخواد فرمت بشم ، همه چي پاك بشه ، و هر برنامه اي خودم خواستم رو تو ذهنم نصب كنم ، بعد ش هم يه آنتي ويروس خيلي قوي روش بذارم كه اجازه نميده هيچ ويروسي وارد بشه به ذهنم .
شايدم مجبور بشم برم اين دفتر سياه رو بندازم تو رودخونه تا پاك بشه و برم سراغ يه دفتر جديد ِ سفيد ِ سفيد كه نه خط كشي داشته باشه و نه خط .و نه جايي براي نمره دادن .
يه كاغذ بي خط ميخوام ، يه دفتر نقاشي .كه هر چي رو دوست دارم توش نقاشي كنم ،هرچي ، حتي خدا رو.
.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
2 نظر:
سلام
ذهن پویایی برای عرضه افکار جدید خود داریدوحرف دلتان را واضح نی نویسید .
,هر کسی مرکزجهان خویشتن است,
وبه نظر من هر وقت که تصمیم بگیریم که آنجور که دوست داریم زندگی کنیم ,زندگی واقعی ما آغاز می شود.
"دلم ميخواد فرمت بشم ، همه چي پاك بشه ، و هر برنامه اي خودم خواستم رو تو ذهنم نصب كنم ، بعد ش هم يه آنتي ويروس خيلي قوي روش بذارم كه اجازه نميده هيچ ويروسي وارد بشه به ذهنم."
به نظر من انجام دادنش به اندازه ی گفتنش آسون نیست.کاش میشد که بشه..
ارسال یک نظر