۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

و خدایی که در این نزدیکیست




یادمه یک بار یکی از استادهامون حرف خیلی جالبی زد که بدجوری توی ذهن من موند. گفت: خدا مثل خورشید میمونه، همیشه داره میتابه، این ما هستیم که از منبعِ نور دور میشیم یا بهش نزدیک! اون همیشهِ همیشه سرِ جاش هست. حرفش رو خیلی اوقات حقیقتا تجربه کردم، لحظه هایی که صدای قلبم رو از شاهرگ گردنم میشنیدم و روزهایی که احساس میکردم شاید واقعا خدایی در کار نیست؟!


با همهِ این اوصاف احساس میکنم خدای شبهای قدر خدای خیییلی نزدیکیه. میشه بوی بودنش رو احساس کرد، انگار اومده پایین لابلای آدمها، از بس که مهربونه. با همهِ دوریِ ما اومده تا کمکمون کرده باشه. میدونید گاهی وقتی خودم رو میذارم جاش احساس میکنم خدا بودن خیلی سخته. اینکه کسی رو عاشقانه دوست داشته باشی، و اون خیلی راحت از کنارت رد بشه بدون اینکه حتی ببینه تو رو! و تو باز هم باشی، باز هم عاشقانه دوستش داشته باشی، نزدیکتر بیای شاید اینبار ببیندت و...


خدای شبهای قدر رو خیلی دوست دارم، خدای نزدیکتر از شاهرگم، نزدیکتر از من به من، خدایی که اگر اینبار هم نتونم ببینمش حقیقتا " ﺼمﹸﹼ بکمفهم لاٰ یبصرون" ام!


2 نظر:

امیر گفت...

سلام،
شوق ِ درک ِ حضوری تکرار ناپذیر رو در به یادماندنی ترین رزوهای عمرم برام زنده کردی..
وادارم کردی به نوشتن ..
ممنونم غزاله مممنون..

پرنيان گفت...

خداي شبهاي قدر هم تو رو دوست داره .