۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

از آن ِ من نیست



شاید بعضی اوقات نباید به کم قانع شد ، شاید اون مال ما نیست شاید روزی و حق ما یه چیز دیگه است یا یه جای دیگه است .


تذکره الاولیا ، ذکر رابعه عدویه:
نقل است که دو بزرگ دين به زيارت او درآمدند . هر دو گرسنه بودند . با يکديگر گفتند : باشد که طعامی به ما دهد که طعام او از جايگاه حلال بود . چون بنشستند ، دو گرده نان پیش روی آنها نها د .ايشان شاد شدند . سائلی فرادرآمد رابعه هر دو گرده بدو داد . هردو متغير شدند وهيچ نگفتند . زمانی گذشت کنيزکی درآمد و دسته ای نان گرم آورد و گفت :اين را خاتون فرستاده است .
رابعه شمار کرد . هژده گرده بود . گفت :این را برای من نفرستاده است . کنيزک هرچند گفت سود نداشت . کنيزک بستد وببرد . دو گرده از آنها برگرفته بود از بهر خودش . آن هر دو بر آنجا نهاد و باز در آورد . رابعه بشمرد . بيست گرده بود برگرفت و گفت اين برای من است .
و در پيش ايشان بنهاد . می خوردند و تعجب می کردند . پس بدو گفتند : اين چه سرّ بود که ما نان تو را آرزو کرده بودیم ، از پيش ما برگرفتی و به درويش دادی ، آنگاه نان گفتی که هژده گرده است از آن من نيست ، چون بيست گرده شد بستدی ؟
گفت :چون شما در آمديد دانستم که گرسنه ايد . گفتم دو گرده در پيش دو بزرگ چون نهم ؟ چون سائل به درآمد ، او را دادم و حق تعالی را گفتم الهی تو گفته ای که يکی را ده باز دهم ، و در اين به يقين بودم . اکنون دو گرده برای رضای تو بدادم تا بيست بازدهی برای ايشان . چون گرده هژده آوردند بدانستم که از تصرف خالی نيست يا از آن ِ من نيست .