۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

تخریب

* وقتی کسی به طور مداوم فکر تخریب یا تمسخر کسی هست، از نظر من یک حالت بیشتر نداره و اونم اینکه نسبت به اون شخص کمبودهای زیادی رو احساس می کنه… مخصوصا اگه این مداومت در دراز مدت باشه…

من یه دوستی (دقیقا نمیخوام عنوانش رو بگم تو یکی از این دسته ها قرار میگیره: دوست، آشنا، اقوام، همکار) دارم که این آدم مدام از یکی دیگه بد میگه. من رابطه ام با اون شخصی که این مدام غیبتشو میکنه خیلی کمه، ولی دورادور می شناسمش. اون آدم خیلی راحت داره زندگی خودش رو میکنه ولی این یکی میدونم که زندگی آرامی نداره و اکثر مواقع داره به دارایی های اون یکی غبطه میخوره، یا چه میدونم کاراشو زیر سوال میبره و دیگه خودتون حدس بزنین دیگه. تو هر جمعی که حرفی از نفر دوم میشه، این بدون شک پایه تخریب و حرفهای منفی هست… فکر میکنم هر کدوم از ما توی زندگیمون از اینطور آدمها داریم.

قوانین طبیعت خیلی بی رحمن. حواسمون باشه در دراز مدت شبیه فرد اول نشیم…
زندگیتون رو بکنید و اجازه بدید بقیه هم نفس بکشن. سعی نکنید با دلقک بازی مثلا کسی رو تحقیر کنید، ممکنه در ظاهر کس یا کسانی باهاتون هم عقیده بشن، اما شک نکنید در باطن همونا بهتون می خندن. به این دشمنی دراز مدت، به این کینه بی جا و اینکه چقدر خودتون رو حقیر می کنید در مبارزه ای که هیچی بدست نمی آرید. خوب این یک واقعیته هیچ کدوم از ماها به ازای تحقیر دیگران مزیتی به دست نمیاریم.

* به شخصه معتقدم کسی که مدام از فردی بد میگه، مشکل از خودش هست. دقیقا نمیتونم اینو توصیف کنم فقط میدونم اینهمه وقت گذاشتن سر کسی که ازش بدت میاد، به نوعی در وهله اول بد بودن خودت رو ثابت می کنه. اصلا چرا باید روی فردی که حالا به هر دلیل از نظر ما بد هست اینقدر وقت و یا هزینه بذاریم؟

* خیلی به ندرت آدمها رو به طور کلی از زندگیم حذف میکنم. همیشه تا آخرین لحظه سعی میکنم به اون فرد یک شانسی بدم و بعدا وقتی دارم به طور کامل حذفش می کنم واقعا ناراحت میشم. خیلی از مواقع هم اصلا دلم نمیاد… یعنی تا به حال نشده که مثلا به طور کامل فردی رو طرد کنم. شده از عقاید کسی خوشم نیومده باشه و سعی کرده باشم از دایره روابطم، زندگی حقیقی یا مجازیم و یا حتی کلماتم حذفش کرده باشم، اما این هیچ وقت به معنای تخریب اون فرد نبوده. یا حتی مبارزه منفی علیه اون فرد. یه طورایی احساس میکنم اگه من مستقیما فردی رو سرکوب کنم، در وهله اول دارم با خودم مبارزه میکنم.. از خودم میپرسم: خوب زهرا حالا که چی؟ زدیش، کوچیکش کردی، دلشو شیکستی، بعدش چی؟ چی به تو رسید؟ خنک شدی؟ یا مثلا از دردات کم شد؟

واضحه که جواب منفیه… منکر این نمیشم که گاهی اوقات عصبانیتم رو بدجوری خالی کردم، اما به این معنی نبوده که از اون فرد کینه به دل بگیرم. شکی ندارم که کینه توزی و دشمنی قبل از همه چیز، اول خود فرد رو عذاب میده! حتما دیدیم آدمهایی که موقع حرف زدن از یه نفر هی خودشون رو میخورن، من به شخصه هیچوقت تو مواجه با این آدمها نظرم راجع به شخصی که این آدم ازش بد میگه تغییر نمی کنه.

* باید به دیگران انتقاد کرد، میشه از دست دیگران عصبانی شد، میشه سرشون داد کشید، میشه حتی گاهی اوقات بهشون فحش هم داد، اما نباید اینها منجر به دشمنی دراز مدت و یا کینه جویی بشه! اصلا من یک فرضیه دارم که اگه از کسی عصبانی هستی، همون لحظه بهش بگی و سرش داد بزنی، بهتر از اینکه ازش کینه به دل بگیری و راه به راه بری تحقیرش کنی و یا پشت سرش بد بگی.

source


Excerpt: What is unethical.