۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

تهمت به خدا


ما آدما تهمت به خدا می زنیم. سیل میاد می گیم خشم ِ خداست. بچه ای معلول میشه میگیم انتقام ِ خداست. تصور کن که او در تمام ِ این مدت داره گوش میده، ساکت، بزرگ، قادر ... مهربان.
داره می خنده و به تهمت های ما گوش میده.

ما چیزی داریم امروز به نام ِ آداب و رسوم که البته فکر می کنیم اسلامیه!

نسل ِ قبل از ما نهایت ِ سعیش رو کرد که این آداب و رسوم رو کمی تصفیه کنه و موفق شد که دفن کردن ِ دخترها، نیزه زدن به بز (بز کشی) و انتظار ِ فامیل پشت ِ حجله برای یک دستمال رو با اصل ِ اسلام مغایر اعلام کنن.

اما واقعیت اینه که نسل ِ قبل از ما، که الان پدرها و مادرهای ما هستن، در لکه های بعضی از این رسوم ِ جاهلی پناه گرفته اند و به هیچ وجه از سنگر خارج نمی شن. شاید حرکتی هم در جهت ِ خروج داشته بودن اما به این لحاظ که تحمل ِ "بی آبرویی" رو ندارن، توی حفره های قبرهای فرهنگی پناه گرفته اند.

شهید مطهری ریشه ی گیر کردن در "عرف" رو ترسو بودن ِ انسان می دونه: "انسان هر چقدر ترسو تر و حقیرتر باشد، عرف در نظرش بیشتر مقبول است." (مطهری - حماسه ی حسینی)

دوستی داشتم که می گفت توی مراسم ِ نامزدیش وسط ِ جمعیت پیرزنی یوهو توی همهمه می گه: چرا دوماد شیربها نمی ده. این رفیق ِ ما هم حول میشه و عرق کرده. بعد اومده بود گلایه می کرد که ما که حرف هامون رو زده بودیم و شیربها نداشتیم، چرا اینطوری گفت؟ منم بهش گفتن: عزیزجان، اون پیرزن خواسته توی شرم بندازت، به جای این تو هم باید بلافاصله داد می زدی که شیربها مال ِ قدیمیهای پوسیده فکر بوده و امروزی ها این رو توهین به شعور ِ دختر می دونن. اینطوری هم حرفت رو زده بودی هم طرف توی مجالس دیگران خفه می شد.

"بدا به حال ِ مردمی که دیروزشان با امروز و فردایشان یکی باشد." پیامبر ِ اسلام

نویسنده ی وبلاگ ِ "دانا" از دوستان خوب و دانش پیشه ی من هستن که هر دو یک رشته تحقیق می کنیم. ایشان ذهن خلاق و بی نظیری دارن و همیشه نکاتی که می نویسن به درد بخوره (و البته چه نعمتی برتر از اینکه انسانی بتونه به جایی برسه که به درد بخور باشه).

قاسم در نوشته ی جدید خود به مساله ی مهمی اشاره کرده که خواندنیست:

"ریشه‌های سنن و آداب چی هستند؟ در جایی که آزادی باشد یک جرقه‌ی کوچک در یک جمع اگر خوب باشد رشد می‌کند و تبدیل به سنت می‌شود. در جایی که آزادی نیست احتمال رشد آن جرقه کم‌تر است و سنتها هزاره‌ای و شاید ده‌هزارساله‌ای می‌شوند و چیز جدید به وجود نمی‌آید و آفریده نمی‌شود.

به این مراسم رسمی‌ی ازدواج در کلیسا نگاه کنید. با احتمال خوبی چنین رفتاری آداب آینده در اروپا و آمریکاست."

متاسفم که هنوز خیلی از ایرانی های مسلمان هنوز به خلاقیت های اهل ِ قبور چسبیدن، انگار نه انگار که توی قرآن نوشته شده:

و اذا قيل لهم اتّبعوا ما كان انزل اللّه قالوا بل نتّبع ما الفينا عليه آبائنا اولوكان آبائهم لايعقلون شيئا و لايهتدون؛

و هنگامى كه به آنها گفته شود: از آنچه كه خدا نازل كرده است پيروى كنيد! مى گويند:

نه!

ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروى مى نماييم . آيا حاضرند حتا اگر پدرانشان نفهم هم بودند باز از آنها پيروى کنند؟

(سوره بقره ، آيه 170)

قرآن برای همه ی نسل هاست تا پند بگیرند. نگفته که بعضی از جاهای این کتاب مال ِ شما نیس و اون جاها از پدرانتون و مادرانتون پیروی کنین!

مثلا تدفین ِ میت از رفتارهای مردم ِ عرب تقلید شده و در قرآن سخنی درباره ی این آداب و رسوم نیست. این یعنی اگه کسی از تابوت استفاده کرد گناهی به گردن ِ مرده اضافه نمی شه. اما ما می گیم این روش اسلامیه! چی چیش اسلامیه؟ یعنی تابوت اسلامی نیست؟ یعنی اگه کسی بره تمام ِ عمرش رو توی آفریقا به بچه های مریض واکسن بزنه (به جای اینکه بره تو مسجد دعا بخونه)، وقتی این آدمی که زندگیش رو وقف ِ هم نوعانش کرده بمیره و با تابوت دفن بشه میره جهنم؟ اگه نمیره جهنم پس دیگه مهم نیست که چه طور بری بهشت، با تابوت یا با کفن! مهم ارتقا روحه به مقام ِ بالاتر. همین. دیگه بقیه اش دیگه چی چیه؟ بهشت رو که مثل ِ کشتی ِ تایتانیک جدا نکردن یه ورش تابوتی ها باشم یه ورش مسلمون ها. همچین بهشتی حتما غرق میشه. نمی گم بیاین تابوتی بشیم، اتفاقا کفن از جنبه هایی برای بازمانده ها که عبرت بگیرن بهتره، اما این روش عربیه و یه سنته که می تونه بهتر از این هم بشه.

در روانشناسی کسانی که لابلای رسم و رسوم قایم می شن (یعنی کسانی که والدشون غالب و سوار بر اونهاست و نصیحت زیاد می کنن) بررسی شده اند. این افراد فقط در جمع معنا دارند و تمام ِ تلاششان اینه که رفتارشان را "همه" قبول داشته باشند. مدام به بقیه میگن که فلانی اشتباه کرد، من بهش گفتم، همون چهل سال ِ پیش بهش گفتم که روزی طلاق می گیری، من می دونستم و ... . این تایید ِ "همه" از رفتارشون رو همه جا به رخ می کشند تا مخالفت با نظرشون رو ساکت کنن. به عبارت ِ ساده خودشون رو خیلی "عاقل" نشون میدن. البته که این به زبان ِ ساده یه نوع بازیه در روانشناسی به اسم ِ "من خوبم تو بدی."

در همین باره یک بار با دکتر جلالی، روانشناس ِ مشهور ایرانی، رو در کنفرانسی دیدم و باهاشون در این باره صحبت می کردم. ایشون گفتند:

"انسان هر چه در درونش کوچکتر و خوارتر باشد، هر چه ترسوتر باشد، کلامش را دیکتاتورانه تر می کند زیرا که تاب نمی آورد یک رفتار ِ جدید، یک نظر ِ جدید یک فرهنگ ِ جدید را مقابل ِ خود ببیند."

گفتم من دو سوال دارم: 1) چه کار کنم که کوچک نباشم، آیا برای کوچک نبودن باید همیشه سنت شکنی کنم و بر خلاف ِ هر چه "همه" می گویند عمل کنم، و دیگر اینکه 2) وقتی یک دیکتاتور کوچولو را دیدم چه رفتاری با کوچکی اش داشته باشم.

ایشون لبخندی زدند و صمیمانه گفتند: یکی از نشانه های بیماری ِ فکری اینه که کسی سعی کنه پشت ِ یه جمع ِ گسترده ای به نام ِ "همه" قایم بشه. عقاید ِ خودشو با "همه" منطبق بدونه تا مشکلی براش پیش نیاد. به این معنی که اگه روزی یکی از عزیزاش خواسته ای داشته باشه که با خواسته ی "همه" منطبق نباشه حاضره حتا بی احترامی کنه به نظر ِ عزیزش و عزیزش رو اونقدر له کنه تا خواست ِ "همه" رو بهش تحمیل کنه. در واقع در روانشناسی این انسان چون قدرت ِ مقابله (یا بی اعتنایی) با نظر ِ بیش از "چند نفر" رو نداره، نمی تونه یه فرد ِ نوآور باشه. نمی تونه تحصیلات ِ عالیه بکنه و نمی تونه تحقیق بکنه و چیزهای جدیدی (که "همه" نمی دونن) رو به "همه" معرفی کنه.

گفت که زمانی دانشجویی از دانشگاه شریف به ایشون مراجعه می کنه و ایشون نمی تونسته مقاله ی علمی بده و در آستانه ی اخراج بوده. کمک می خواسته. وقتی بررسی شده متوجه شدن که ایشون وقتی بهشون میگی: چرا فلان رفتار درسته، چرا باید این کار رو کرد یا نکرد، مدام تکیه به "همه" داشته که بله همه می دونن که این سنته، این رفتار درسته، این رو همه می دونن و ... . این "همه" ای که همیشه درست می گن و همیشه معیار ِ درستی و نادرستی رفتار های دنیای این آدم هستند، مانع ِ بزرگیه بر سر ِ راه ِ خلاقیت، چون دیگه نیازی نمی بینی بر خلاف ِ بقیه حرفی بزنی.

خلاقیت ِ یعنی جیگر داشتن برای بر خلاف ِ همسایه ها فکر کردن.

ایشون گفتن که: آدمی که مرجعش "همه" باشه، چنین آدمی روحیه ای متفاوت داره با کسی که میره مدال ِ قهرمانی میگیره و تک ستاره میشه. ستاره شدن یه شجاعتی می خواد که باهاش باید بتونی از بقیه کاملا متفاوت باشی و بمونی.

در نظر بگیرین چنین کسی اگه مادر باشه یا پدر باشه، فرزندانش روحیه ی نوآوری و اون شجاعت ِ موفق شدن رو یاد نمی گیرن. به عبارتی می ترسن موفق بشن. راه ِ درمان ِ این روحیه در تاریخ ثبت شده. بزرگانی بودن که پدرهای مستبدی داشتن، مثلا انشتین. این بچه ها تا وقتی توی اون خونه و با اون طرز فکر بودن کاری نکردن.اما وقتی برای تحصیل بیرون اومدن و رفتن شهرهای دیگه معمولا اون شجاعت رو از محیط ِ کاری و همکارها به دست آوردن. بزرگترین نویسنده ها و دانشمندان این روحیه ی ستاره شدن و به "همه" درس ُ جدیدی یاد دادن رو به جای اینکه از خانواده به دست بیارن از محیط و یا یک دوست ِ صمیمی و خوب به دست آوردن.

یکی از دوستان ِ من پسرش رو از دست داد. پدر بزرگش اومده بود خونه شون. گفته بود حتما مصلحت بوده که فرزندت در دو ماهگی خفه بشه شاید اگه نمی مرد وقتی بزرگ می شد دزد می شد! دوستم میگفت: نه اینکه خالا دزد نداریم، فوقش پسر ِ من هم میشد یکی مثل ِ بقیه، نه وحشتناکتر! وقتی این رو از پدزبزرگش شنیده بود، کنترلش رو از دست داده بود و بهش گفته بود: ای تف به تو که اینطور به خدا تهمت می زنی.

کسی که نمی تونه حتا فکر کنه که روزی آداب و رسوم ِ همسایه ها رو به جا نیاره، کسیه که قدرت رو جایی می دونه که تعداد بیشتر باشه، نه پیش ِ خدای تنها. یادمون نره اسلام از یک لکه شروع شد و قدرتش به صداقتش بود. مهم حق بودنه نه تعداد. کسی که هر نوع بی احترامی ای به نظرهای اعضای خانواده اش می کنه تا با این تندی وادارشون کنه ازش تبعیت کنن و دست از رسم های جدیدشون بردارن، همون بهتر که زیارتش نکنی، باهاش حرف نزنی، نشست و برخاست بهاش نکنی و ازش به دور باشی. دوری و دوستی. بهتره بره با همون همسایه ها خوش باشه و همه همدیگه رو تایید کنن.

همیشه در طول ِ عمرم از کسانی که مثل ِ گوسفند دنبال ِ "همه" راه می افتند پرهیز کردم. سال هاست دارم به این حرف ِ پیامبر عمل می کنم که: "سائل العلما و جالس الکبرا و خالط الحکما" یعنی سوالی داری از کسی که می دونه بپرس (نه هر مو سفید و مو سیاهی که دیدی)، با بزرگان مهمانی برگزار کن و با حکیم ها و دانشمندان مخلوط شو و کار بکن (نه با هر شنگ و پاغازه ای)

این مردم رو اگه جلوشون نه ایستی بعضی هاشون اینقدر بی حیا هستن که راجع به خصوصی ترین مسائل هم سوال می کنن و نظر می دن. گاهی بی شرم ترین هایی توشون پیدا میشن که راجع به این مسائل دستور هم صادر می کنن که باید اینطوری باشه و اونطوری نباشه وگرنه آبروی ما جلوی همسایه هامون میره. جالب تر اینکه همین ها توی مهمانی ها مدام از کمبود ِ آزادی در کشور ناله می کنن. با این افراد فقط دوری و دوستی، حکم ِ همون "قالو سلاما" که پیامبر میگه به آدم های منفی بگید. حالا این آدم میتونه استاد راهنمات باشه، همکارت باشه، صاحب خونه ات باشه، همسایه ات باشه یا هر کس ِ دیگه ای، دور یا نزدیک.

من مهمونهام رو سعی می کنم از بین کسانی انتخاب کنم که روحیه ی درس دادن به "همه" رو دارن. این انتخاب ِ منه. نه از کسانی که مدام با من جر و بحث کنه که این عرفه و این عرف نیست. فرق نمی کنه فامیل یا غریبه باشه. گاهی پدر و دختر نمی تونن با هم دوست باشن، گاهی یه کره ای و یه ایرانی به راحتی با هم دوست میشن.

من فقط سی چهل سال ِ دیگه زنده ام و وقتی ندارم که بخوام روی کل کل کردن با آدم های منفی روی اصول ِ بیسیک ِ آزادی ِ فردی Basic facts of privacy تلف کنم.

و نگران نباشیم. خدا ما رو محتاج نمی کنه به انسان های حقیر. روزی ِ ما در آسمانه و وقتی تقدیر بشه که چیزی رو به ما برسونه هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس نمی تونه مانع از رسیدن ِ این روزی بشه.

دور و برمون رو نگاه کنیم، شاید توی آینه و یا توی اطرافیانمون آدم هایی رو ببینیم که توی مهمونی مدام حرف از کمبود ِ آزادی در کشور می زنن اما خودشون حاضر نیستن ذره ای آزادی به فرزندشون بدن که حداقل استاد ِ زندگیش رو خودش انتخاب کنه.

دوستمون دارند ... محمد

5 نظر:

ناشناس گفت...

هفت سال است که شفا را می خوانم. جزئی از من شده است. این نوشته حالم را بعد از مدت ها حسابی جا آورد. آری می توان پنجره ها را به روی نور باز کرد به جای اینکه از ترس تاریکی درها و پنجره ها را به روی خودت ببندی. دیدم که مشکلی در تنهایی من نیست. مثل نوشته های قدیمت بسیار گیرا و سرکش بود آقا محمد. خوشحالم که برگشتی به شیوه نوشتن سابقت.

هادي گفت...

درود،‌ عالي بود پسر.

پرنيان گفت...

خيلي خوب بود .
دقت كه كنيد تو فرهنگ عاميانه ي ما يه اصطلاحي هست كه مثلاً ميگن :
پرده رو اينطوري آويزون نميكنند ، يا اينطوري كه درس نميخونند ، اينطوري زندگي نميكنند و اين به عنوان مرجع تو بحثها استفاده ميشه ،حالا كي اينطوري زندگي نميكنه منظور مردم ِ يعني هيچ كس حق نداره واسه خودش تصميم بگيره چطور زندگي كنه چطور خودش از خودش عمل داشته باشه نه فقط يه عكس العملي به خواسته هاي بي حد ديگران ، به نظرم اين ديگران خيلي بيشتر از ديگران فيلم ‌others وحشتناكترند و تو زندگي آدم سرك ميكشن ، ايكاش روزي برسه كه ما ايرانيها خودمون به خودمون آزادي بديم و اينقدر تو ذهنمون ديگران رو با الگوهاي ذهني خودمون منطبق نكنيم و نخواهيم ازشون مكعبهاي يكسان بسازيم !

مراد گفت...

Mohammad jan, ba neveshtat ham movafegham ham mokhalef, ye dastani tu movafeghate harfet shenide budam ke ye madari bude be dokhtaresh hamishe migofte ke mahi ro ke mikhay tu mahitabe sorkh koni bayad saresh ro bebori, takid rush dashte va migofte age inkaro nakoni mahi ghabele khordan nemishe,
ama khob dokhtare ghabul nemikarde va saro tahesh ro ke dar miare mibine ke un zaman mahitabe o zarfa kuchik bude o mahi tush ja nemishode vase hamin saro dome mahi ro mizadan ke tu zarf ja beshe, hala in hekayate kheili az rasmo rosume zamaneye mast

ama mohammad az ye harfet va ye tarze negah tu neveshtat mitarsam, doroste ke shayad kesi tarze fekresh va aghayedesh ba baghie ashna ha famil va gheire fargh dashte bashe, ama nabayad in ertebat ha ro az nazdikan kamel ghat bokone, hala harkesi mikhad ke bashe, doroste ke kheili vagta bazi raftar ha hatta tu nazdik tarin ashkhase adam kard ro be ostukhun miresune, ama hichkodum dalil nemishan ke adam una ro kamel parvandashuno bebande, shayad ye raftare manteghi ba hefze ehterame tarafe moghabel tarafe moghabel ro be fekr raje be karash majbur kone, albate ma ke az darune kheili az un afradi ke raftar haye gheire tabiee dar ghebale ma neshun midan nadarim, ama shayad una ham tasavore yek adami ke khodesh ro ye tafte ye joda bafte midune, daran ke say mikone ba az una behtarun! hmishe neshast va barkhast dashte bashe, va kheili az fozulia va karaye dige ke goftanesh inja nemiad dar asare raftar haye khode ma ham hastesh,
in masale kheili jaye bahs dare

شتر گفت...

ممنون ، واقعا جالب بود!