۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه


بگو پليد و پاك يكسان نيستند
هر چند كثرت پليد[ها] تو را به شگفت آورد
پس اى خردمندان از خدا پروا كنيد
باشد كه رستگار شويد

مائده:100

----------------------------------------
این قسمت بعدا اضافه شده:
ب.ا
: یعنی شما ای کسانی که اهل دانشید، درست است که پلیدی ها زیاد شده است اما شما به کثرت های جامعه توجه نکنید. به حق و نا حق بودن، پاک یا پلید بودن توجه کنید و از خدا (کسی که دانا است به پاکی ها و پلیدی ها) حساب ببرید.






Excerpt: Say: The evil and the good are not alike even though the plenty of the evil attract thee. So be mindful of your duty to Allah, O men of understanding, that ye may succeed.

Translated to English by Pickthal


6 نظر:

محمد گفت...

"پس اى خردمندان از خدا پروا كنيد"
من این رو نفهمیدم. اگه میشه آیه رو بنویس و ببینیم یعنی چی. چرا خردمند؟ ترجمه از مجاست. توی قرآن الهی قمشه ای چی اومده؟ ممنون

Hoda گفت...

قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُواْ اللّهَ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

ترجمه به فارسی از اقای فولادوند است.

Say: The evil and the good are not alike even though the plenty of the evil attract thee. So be mindful of your duty to Allah, O men of understanding, that ye may succeed.

Translated to English by Pickthal

آزاده گفت...

آیه 18 سوره حشر خطاب به مؤمنین است: «یاایها الذین آمنوا اتقوا الله، ای اهل ایمان تقوای الهی داشته باشید». اگر چه معروف در ترجمه ها این است که تقوا را گاهی به ترس و گاهی به اجتناب ترجمه می کنند - اگر بعد از آن خدا ذکر شده باشد «اتقوالله» می گویند یعنی از خدا بترسید و اگر معصیت ذکر شده باشد «اتق المعاصی» می گویند معنایش این است که از معاصی اجتناب کنید - ولی مفهوم کلمه تقوا نه اجتناب است و نه ترس. البته تا حدی ملازم با این دو هست یعنی هر جا که تقوا باشد خشیت الهی هم هست و هر جا که تقوا باشد اجتناب از معاصی هم هست ولی خود این لغت معنایش نه اجتناب است و نه ترس؛ و در اصطلاحات خود قرآن و در نهج البلاغه - که تقوا خیلی تکرار شده است - کاملا پیداست که معنی تقوا نه ترس است و نه اجتناب.

تقوا از ماده «وقی» است، وقی یعنی نگهداری. تقوای از معاصی در واقع معنایش «خود نگهداری» است. متقی باش یعنی خود نگهدار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع اراده و عقل و ایمانش بر خواهشها و هوسهایش تسلط داشته باشد به طوری که بتواند خودش خودش را نگه دارد این نیروی خود نگهداری اسمش «تقوا» است.
ما کلمه ای نداریم که بخواهیم به جای «اتقوا» بگذاریم و لذا ترجمه نداریم، همیشه می گوییم تقوای الهی داشته باشید. لغتی در زبان فارسی وجود ندارد که به جای کلمه «تقوا» بگذاریم ولی وقتی که با جمله بیان کنیم مقصود همین در می آید، خود را نگهداری کردن، که اساس تربیت دینی همین است که انسان خود بر خود مسلط باشد. مگر می شود چنین چیزی که یک چیز خودش بر خودش مسلط باشد؟ اگر یک چیز خودش یک امر بسیط باشد که معنی ندارد خودش بر خودش مسلط باشد. این نشان می دهد که انسان دو «خود» دارد، یک خودش خود حقیقی است و خود دیگرش ناخود است، و در واقع تقوا تسلط خود است بر ناخودی که (انسان) آن ناخود را خود می داند. شاید این حدیث را مکرر خوانده باشیم که پیامبر اکرم عبور می فرمودند، دیدند عده ای از جوانان مسلمین در مدینه مشغول زورآزمایی هستند از این راه که سنگ بزرگی را بلند می کردند مثل «وزنه برداری» که چه کسی بیشتر می تواند این سنگ را بلند کند. حضرت ایستادند. بعد فرمودند: آیا می خواهید من میان شما داور باشم که کدامیک از شما قویتر هستید؟ همه گفتند: بله یا رسول الله، چه از این بهتر! شما داور باشید. فرمود: پس من قبلا به شما بگویم از همه شما قویتر آن فردی است که وقتی شهوت و طمعش به هیجان در می آید بتواند بر آن مسلط باشد، و آن کسی است که وقتی بر چیزی خشم می گیرد بتواند بر خشم خودش مسلط باشد. مولوی می گوید:

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو *** طالب مردی چنینم کو به کو

محمد گفت...

هدی خانم، توضیحات ِ اضافه شدهی بعدیت روشن کننده و تیزبینانه بود. ترجمه های خوبی نوشتید. جالبه که اولی الباب به خردمند ترجمه شده.
لباب یعنی: خالص از هر چیزی، مثلا لباب البر = نشاسته. در همین راستا: اولی الباب = صاحبان عقلها

به نظر ِ من اولی الباب بیشتر به مدیران ِ روزنامه ها و تلویزیون ها و رسانه ها و کسانی که عقل ها رو صاحب می شوند بیشتر شبیه است تا خردمندان. یعنی بیشتر می خوره که ذوي العقول باشه تا خردمند.

___________
آزاده خانم، خیلی توضیحات ِ جالبی بود. من خیلی خوشحالم که شما در بین ِ نویسنده ها هستید تا به غنای مفاهیم ِ فلسفی ِ درک ِ ما کمک کنید. فقط یک سوال: چرا اگر یک چیز خودش یک امر بسیط باشد که معنی ندارد خودش بر خودش مسلط باشد؟

محمد گفت...

درباره ی تقوی حرف ِ خوب زیاد گفته میشه، حرف چرت هم زیاد گفته میشه. کسی ما رو نصیحت می کرد به تقوی تشویق می کرد، اونوقت از پسرش شنیده بودم که خود ِ حاج آقا با مردم بد برخورد می کرد. قلبش با خدای توی خلوت پاک بود و با خدای توی جمع گرفته و ایراد گیر. مثلا راضی نمی شد یک تلفن بزنه به پسرش که شیراز دانشگاه می رفت. می گفت: او زنگ نمی زنه منم کاری به کارش ندارم. خیلی هم سفت بود روی این حرفش! پسرش توی سانحه ی رانندگی دست ِ راستش قطع شد. پدرش با چه وضعی رفت شیراز... شبانه، با وانت بار، بی کیف ِ پول، بی عینک، ... بعد خود ِ حاج آقا تعریف می کرد که چقدر متنبه شده توی راه . خدا بهش رحم کرده که تصادف نکرده تو جاده. اینکه نباید از اون "بالا" مردم رو به چیزی که خودت رعایت نمی کنی امر و نهی کنی. برام حرفاش جالب شده بود.

می گفت: مردم، اجتماعی بودن یعنی عیب های دیگران رو ندیدن. پیامبر ِ خدا می دونست عموهاش می خوان بکشنش، با این وجود باهاشون حرف می زد.

همیشه به این فکر می کنم: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین. سوره ی بقره است. یعنی اگه دیدی خدای تو پشیمان ها رو نمی بخشه، یا اگه دیدی آدم های درست رو دوست نداره بدون خدای واقعی نیست. خدایی که صاحب ِ این دنیاست :"هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره" این معنای تقوی رو رام کم کم روشن داره می کنه ...

Hoda گفت...

ممنونم از آزاده جان و محمد برای توضیح های جالبشون :)
من دوستان عرب زبانی هم دارم که می تونم با هاشون معنی تقوا رو بحث کنم. اگر مطلب جالبی از اون ها متوجه شدم به این بحث اضافه می کنم.