۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

Weaving Rugs


مثلا با راننده ای قرار داری، که بیاد دنبالت. 5 دقیقه هم زودتر میری سر ِ قرار. اما نمیاد. 5 دقیقه هم بیشتر می مانی. نمیاد. بالاخره دوچرخه ای چیزی می گیری و میری.

هفته ی بعد می بینیش. می بینی شاکیه! میگه: چرا دفعه ی پیش سر ِ قرار نیومدی؟ نمی دونی چی بگی. تو میگی: من اومدم اما تو نبودی. میگه: نه. تو نیومدی!

چیز ِ مهمی نیست. احساس می کنی قابل ِ اعتماد نیست. نه تنها دروغ می گه، بلکه بین ِ دروغ کوچیکه و دروغ بزرگه؛ دروغ بزرگه رو میگه. اون دروغی که می دونی دروغه. چیزی توی دستت نیست که ثابت کنی.

چند راه داری.
اول) بگی گور ِ بابات، [...]، که من گفتم.
دوم) بی خیال شی، عصبانی شی و بی انگیزه شی. دیگه نری اون سمینارها. اینطوری تو ضرر می کنی. اما خری دیگه، حاضری ضرر کنی اما به غرورت لطمه نخوره!
سوم) بری یه ماشین بخری که پوز بزنی. اینطوری غرورت هم ارضا میشه، اما جیبت حالی!
چهارم) به رئیسش بگی که دروغ میگه. که چی بشه!

من راه ششم رو انتخاب کردم. ششم) اینکه: فکر کنی کسی که دروغ میگه، در محضر ِ آفریننده ی حاضر داره دروغ می گه و قبل از اینکه تو بشنوی، او شنیده! اون بابا به خودش ضرر رسونده و به تو آسیبی نرسونده. باید ممنون ِ خودت باشی که در شرایط ِ سخت، تونستی به سمیناری که دوست داشتی برسی و او موفق نشد تو رو دور کنه. اینکه اگه ببینی 2:30 شده و سمینار الان شروع شده، زود نگی ولش کن، نمی رم این دفعه رو و با این کار به خودت ضرر برسونی. سوار ِ دوچرخه ای بشی و بیست دقیقه سربالایی رو رکاب بزنی و عرق زیران به 40 دقیقه ی آخر ِ سیمنار برسی! بشینی و گوش بدی.

اجازه ندی کسی به تو ضرر برسونه. اینکه مدیریت ِ بحران رو باید از زندگی ِ خودت شروع کنی. هیچ وقت از هدفت عقب نشینی نکنی. جا نزنی. بی خیال نشی. چیزی که مهمه این سمینارهاست. نه اخلاق ِ مردم.

الان یک هفته است که دوباره میاد دنبالم. هر دفعه می خنده. منم بی تفاوتم. اما موقع ِ رسیدن تشکر می کنم.

چیزی عجیبی دارم تجربه می کنم که تا حالا نمی دونستم. منی که بسیار حساس بودم به هر چیزی، دارم نسبت به بعضی چیزا بی تفاوت می شم. این یه اتفاقی در من ایجاد کرده. قبلا تمام ِ انرژیم می رفت برای حساس بودن به همه چیز. اما دارم یاد می گیرم که بی تفاوت باشم به یه چیزای بی اهمیتی از این دست. یک هفته است که روی اون چیز هایی که باید حساس باشم دو برابر حساس شدم! نمی دونستم که آدم می تونه حساسیتش رو از پشیز ها برداره و در عوضش روی اون قالی ای که می بافه سه چهار برابر حساس بشه!! تو گویی که بعضی چیزا رو نمی بینم، اما قالی رو می بینم.

... محمد



Excerpt: How to focus on what you need to be concentrated on, I learned from a lair driver.


11 نظر:

هادي گفت...

زيبا بود، ممنون.
البته به نظرم خيلي هم نبايد محو بافتن قالي خودمون بشيم اونقدر كه گرفتارش بشيم. اين يه خطر ميتونه داشته باشه اون هم اينكه هدفت انقدر برات با ارزش بشه كه براش حاضر بشي هركاري بكني،‌ حتي بتوني دورغ بگي، اون هم از اون بزرگ هاش.

شاد و سلامت باشي
هادي

شتر گفت...

مرسی ، قشنگ بود ، البته گاهی این راه ششم خیلی جواب نمی ده ، موقعیت هایی پیش میاد که دروغ یک نفر و سهل انگاریش تو رو فقط از رفتن به یک سمینار محروم نمی کنه ، بلکه کل زندگیتو حدقل برای چند صباحی حسابی تحت تاثیر منفی قرار می ده و در یک کلام مختل می کنه!

ناشناس گفت...

تمثیل جالبی بود از وضع کشور :-)

ناشناس گفت...

شتر جان کاملا باهات موافقم .
راستی یک سوال از شتر عزیز ، اخه چرا "شتر"؟؟!!

fatemeh گفت...

kheili lezat bordam. mamnun az rahnamaitun. kamelan movafqam ke kasi nemitune mane'e hadaf beshe va agar beshavad in to hasti ke be an mane'e par o bal o ghodrat dadeh ee dar zehnat. ba tashakor. fatemeh

مانی گفت...

این همزمان مدیریت هیجانات هم هست!

شتر گفت...

dear anonymous, I have a great
interest in Camels!:))) shotor

ناشناس گفت...

سلام محمد جان مواظب باش بی تفاوتی آخرش عصیانه من تجربش رو داشتم یا باید ببخشی یا باید برات حل بشه بی تفاوتی تو تمام زمینه ها خیلی بده خیلی!!! مثل یک حرکت موریانه واره

محمد گفت...

سلام ناشناس ِ آخری. خیلی ممنون از تذکرت. حتما این احساس رو همونطور که گفتی بیشتر renormalize می کنم. بازم ممنون.

سلام به هادی، ممنون از راهنماییت.

سلام به شتر: امیدوارم کینه ات شتری نباشه!

ناشناس های دیگر هم جمیعا سلام!

محمد گفت...

سلام مانی عزیز، ممنون از اینکه برداشتت رو نوشتی.

محمد گفت...

ممنون فاطمه حانم. نظر جالبی دادید. به فکر فرو بردم.