یه آدم که همه فکر میکردن رفته بود توی کما بعد ۲۳ سال یه دکتری میاد معاینش میکنه و میفهمه که این آدم توی کما نیست و میتونه ببینه، بشنوه و بفهمه، فقط نمیتونه به جسمش فرمان بده.۲۳ سال همه چی رو ببینی بشنوی بخوای با دیگرون حرف بزنی، به کسائی که میان بالا سرت اشک میریزن بگی، داد بزنی من زنده ام،
اوفففففففففففف..................
خیلی سنگینه خیلی، قفسه سینهام داره سنگینیش رو حس میکنه.
نمیدونم چرا یک هو یاد علی افتادم، ۲۵ سال سکوتش.
کمی تلخ شد، مثل چایی.
1 نظر:
وای ، اصلا در مخم نمی گنجه.... چه عذابی می کشیده ... اصلا نمی تونم فکرشو بکنم.
ارسال یک نظر