۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

آدمي هميشه عاشق آن چيز است كه فهم نكرده



بخوانیم. نگیم شعره و ... . یک بار هم که شده چشمامونو وا کنیم و بخوانیم. اون بابایی که این رو گفته شعر نگفته، مطلب گفته. تابلو کشیده. اونقدر تجربه داشته که چیزی بگه بدرد بخور و ورای زمان.

گزینشی از ادبیات
توسط: دکتر الهی قمشه ای

■ آيه اي از قرآن:
هل من خالق غيرالله يرزقكم من السماء و الارض ( آيه 3 ، سوره فاطر )
آيا جز خدا آفريننده اي هست كه شما را از آسمان و زمين روزي عطا كند .


■ حكايتي از سعدي:
بازرگاني را هزار دينار خسارت افتاد . پسر را گفت نبايد كه اين سخن با كسي در ميان نهي گفت : اي پدر ، فرمان تو راست ، نگويم ولكن خواهم مرا بر فايده اين مطلع گرداني كه مصلحت در نهان داشتن چيست. گفت : تا مصيبت دو نشود : يكي نقصان مايه و ديگر شماتت(1) همسايه.

مگوي انده خويش با مردمان
كـــه لاحـــــول گويند شـــادي كــنان


■ نظامي از شعر خود مي گويد:
شعبده اي تازه بر انگيختم
هيكلي (2) از قالب نو ريختم

صبح رويي (3)چند ادب آموخته
پرده ز سحر (4) سحري دوخته

مايه درويشي و شاهي در او
مخزن اسرار الهي در او

تيــــغ ز الـــماس (5) زبــــان ســـاختم
هـــر كـــه پس آمد ســـرش انداخـــتم


■ سخنان كوتاه از فيه ما فيه مولانا:
- آدمي هميشه عاشق آن چيز است كه نديده است ، نشنيده است و فهم نكرده است و شب و روز آن را مي طلبد. و از آنچه فهم كرده و ديده است ملول و گريزان است
- ما همچون كاسه برآبيم رفتن كاسه بر سر آب ، به حكم آب است الا بعضي مي دانند كه بر سرآبند و بعضي نمي دانند.


■ چند بيت از صائب تبريزي:
خوش آن گروه كه مست بيان يكدگرند
زجوش فكر مي ارغوان يكدگرند

نمي زنند به سنگ شكست گوهر هم
پـــي رواج مــــتاع دكـــان يـــكدگرند

دويدن ، رفتن ، استادن ، نشستن ، خفتن و مردن
بقدر هر سكون راحت بود ، بنگر تفاوت را


■ غزلي كوتاه از حافظ:
بر سر آنم كه گر ز دست بر آيد
دست به كاري زنم كه غصه سر آيد

منزل دل نيست جاي صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد

صحبت حكام ظلمت شب يلدا(6) ست
نور ز خورشيد جوي، بو(7) كه بر آيد

ترك گدايي مكن كه گنج بيابي
از نظر رهروي كه در گذر آيد

غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست
هر كــــه به ميـــخانه رفت بي خـبر آيد


■ مطلع غزلي از خواجو:
پيش صاحبنظران ملك سليمان باد است
بلكه آن است سليمان كه زملك آزاد است

آنكه گويند كه بر آب (8)نهاده است جهان
مشنو اي خواجه كه چون درنگري برباد است

.............................................................................................
(1) شماتت : ملامت و توبيخ ، (2) هيكل : مجسمه ، تركيب ، (3) صبح رو : داراي چهره اي همچون صبح درخشان و زيبا ، (4) پرده زسحر : يعني اشعار نظامي از جادوي صبح و جاذبه و الهامات سحري پرده اي دوخته است ، (5) تيغ زالماس : يعني از سخن چون الماس شمشير ساختم و هر كه در پي من و به تقليد من به ميدان آمد سرش را بريدم . اين سخن تا به امروز همچنان به قوت خود باقي است ، (6) شب يلدا : بلندترين شب سال است كه پس از آخرين شب پاييز مي آيد ، (7) بو : شايد ، اي بسا كه اميد است كه ، (8) بر آب : در هيات قديم معتقد بودند كه زمين بر شاخ گاو و گاو بر ماهي و ماهي بر آب است


منبع

1 نظر:

پرنیان گفت...

مطالب ارزشمندی هستند
ممنون از انتخابت