۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

یک حال و هوای دیگه

دیدم هنوزاز اتاق نیومده بیرون! یاد خودم افتادم تو اون روزها که برای کنکور می خوندم .طفلک حتما روزهای سختی رو میگذرونه.گفتم خودم برم تو اتاق و بهش روحیه بدم .

خوب درسها چطور پیش میره؟سخت نیست که ها!

سرش رو از کتاب برداشت و مثل اینکه منتظر این سوالم بود نیشش تا بناگوش باز شد و شروع کرد. از معلم ریاضیش گفت که سر امتحان تست نمیمونه ولی چنان بچه ها دوستش دارن و بهش متعهدن که هیچکس به خودش اجازه تقلب نمیده میگفت قبل از ترک کلاس با خنده میگه نفرینتون میکنم اگه تقلب کنین اونوقت ممکنه تا اونور خط هم نرسین چه برسه به روز کنکور!

بعدهم از معلم زبانش که پزشک بودو بد لیل علاقه اش به تدریس و زبان انگلیسی هفت سال درس و مدرک و اینها رو بیخیال شده وشده یک ادم عاشق کار.مهم نیست که ادم یکی رو چطوری درمون کنه مهم اینکه درمون کنه.

میگفت دیگه دلم نمیخواد فیلم ببینم اخه معلم شیمیمون گفته ده دقیقه فیلم دیدن پنج شش ساعت از وقتت رو میگیره چون همش میری تو فکرشو هزار تا حرف دیگه

همینطور گفت و گفت تو حرفهاش از ناله و اینکه سخته و نمیتونم خبری نبود همش شور بود و هیجان . چقدر فرق میکرد احوالش با یک ماه پیش که هنوز کلاساش روشروع نکرده بود. اون حرف میزد ومنم گوشام دیگه نمیشنیدچون داشتم تو افکارم و خاطراتم از این مدرسه به اون مدرسه از این کلاس به اون کلاس میرفتم. دست گرم بعضی از معلمهامو دوباره رو شونه هام حس کردم و نفس گرمشون بهم جون داد.

چه خوبه که بدونی چقدر میتونی تاثیر گذار باشی .بدونی که میتونی عوض کنی زندگی یکی رو یا حتی حال و هواش رو،شده برای یک لحظه!

حالا تو کجایی داری میخونی یا رفتی تو حال و هوای دیگه؟حال و هوای مدرسه!



Excerpt: how teachers can change their students life even whit one sentence.I like the schools day because you havesuch a kind supportive there.