۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

ودو باره باران


خاک باران خورده راه زیادی را می رود برای بیدار کردن زنی در بستربیماری.

زنی که گرما تا مغز استخوانش را سوزانده و ترکها ی استخوانش بر تن عریان باران ندیده اش نقش مرگ را ترسیم کرده است.

اینبار هم دیر برخاستم

بدنبال ردپایش این سو ان سو میدوم

اشک شوق درختان می تازد بر گیسوانم

بارانی میکندفرق موهایم

میچکد تا پیش چشمانم

اشک میشودمی درد لبانم

باز می گردد بر منم

برمنِ بارانی ام



Excerpt:thanks GOD the rain back again