۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

پاکی کودکی

وقتی خیلی زمینی میشی نمیتونی اسمونی بنویسی یک احساس گناه و ناپاکی تو نوشته هات موج میزنه که نمی تونی قایمش کنی .نمیدونم شاید این احساس برای این میاد سراغم که خودموبا پاکی بچه ای که داره تو اغوشم بزرگ میشه مقایسه میکنم
اره اسمونی ترین لحظه هام وقتی که با فرشته کوچولوم بازی های کودکانه میکنم و صدای خنده های از ته دلش که پر ازپاکیه منو تا اسمونها می بره و تکرار و تکرارش هیچ وقت اذیتمون نمی کنه.قشنگه انقدر قشنگه که می ترسی با نوشتن، کلمات حق مطلب رو ادا نکن .
باید دوباره پاک شم تا بنویسم.