هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
اين بوم محنت از پی آن تا کند خراب، بر دولت آشيان شما نيز بگذرد.
باد خزان نکبت ايام ناگهان بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد.
آب اجل - که هست گلوگير خاص و عام - بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد.
یاد مرگ عجیب حال آدم را تغییر می دهد. کافی است خبر فوت کسی از نزدیکان را بشنوی... در دم همه ی مشکلات عالم در نظرت کوچک می شوند ... شدیدا احساس می کنی که مرگ نزدیک است و در همان دم احساس غوطه ور بودن در زندگی می کنی. تلنگر می خوری که تو زنده ای. و همه چیز در ذهن آدم می شود حال حال حال. نه گذشته بهایی دارد و نه آینده ضمانتی. من که الان این را می نویسم و تو که الان می خوانی ما هنوز فرصت داریم ... تا کی اش معلوم نیست...چه خوب است که یاد مرگ هست. تلنگر شیرینی است.
2 نظر:
سلام ...
آره واقعن تلنگر به جا و عزیزی بود ...
من این روزهای اخیر عجیب با این حس و حال درگیرم که همه اش حس می کنم که زمان زیادی ندارم واسه زندگی و تو این همه سال هم که گذشته هیچ کار خاصی انجام ندادم و ...
اما وقتی به داشته هام نیگاه می کنم و آرزوهام رو مرور می کنم هم شکر می کنم از خدا و هم سعی میکنم بیشتر مراقبت کنم از خودم تا بتونم به چندتایی از اونا برسم دست کم ...
منو به یاد ِ این نوشته انداختی هدی جان. خیلی صمیمی نوشتی. امید که همه ی رفته ها جای بهتری داشته باشن توی جایی که فقط رشده.
http://shefa.blogspot.com/2009/03/blog-post_3962.html
ارسال یک نظر