۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

خود تو چه؟


صدای زنگ در به گوشت می رسد و تو متوجه می شوی مامور حمل زباله بر در است تا زباله ها را بگیرد. در حدی که لازم می دانی سر و وضعت را مرتب می کنی و می روی در را باز می کنی. 

حالا تصور کن کسی باشد که در چنین موقعیتی فورا جستجو کند کثیف ترین و زشت ترین لباسی که هست را بپوشد کمی آشغال و مواد بسیار بدبو به سر و بدنش بپاشد و بعد در را باز کند. از او می پرسند چرا چنین می کنی می گوید چون می خواهم با فردی با همین سر و وضع روبرو شوم. 

 این مثال را زدم تا بگویم معمولا تو در تعاملات روزمره از نظر ظاهری، شان خودت را در نظر می گیری نه شان طرف مقابلت را. آیا از نظر اخلاقی هم همین قاعده را رعایت می کنی؟ اگر کسی با تو بد کرد تو با او چگونه رفتار می کنی؟ اگر کسی به تو توهین کرد تو چگونه پاسخش می دهی؟ چطور است انسان در مسایل ظاهری این را درک می کند و درتعاملاتش شان خود را در نظر می گیرد و از آن پایین نمی آید اما در مسایل اخلاقی یکی می شود مانند طرف مقابل و بلکه بدتر؟ انسان در امور ظاهری حتی سعی می کند پایش را بالاتر هم بگذارد و تظاهر کند شانش بیشتر از آنست که واقعا هست ولی نوبت به اخلاق که می رسد برای بعضی ها که اصلا مهم نیست چگونه برخورد می کنند و با چه ویژگی هایی ظاهر می شوند. 

بسیاری هم که رعایت می کنند اگر با کسی روبرو شوند که رعایت نمی کند مثل او می شوند و استدلالشان این است که حقش بود، با این جور افراد باید این برخورد را کرد. جالب است که انسان در قیافه ظاهریش همواره تلاش می کند دست بالاتر را بگیرد، همواره احساس می کند شانش بالاست، هی غصه می خورد که آنچه الآن پوشیده و الآن می خورد برای چون اویی کم است. خودش را با افراد پولدارتر مقایسه می کند و می گوید «چرا او باید چنان باشد و چنان ماشینی سوار شود و من نه. مگر من از او چه کم دارم؟ خب منم آدمم، حق دارم.» 

در قیافه باطنی و اخلاقی قضیه چه شکلی است؟ افسوس و صد افسوس که آنجا هیچ شانی برای خودش نمی بیند. حتی سعی می کند تا می شود دست پایین تر را بگیرد. بی احترامی و بی ادبی می کند و می گوید «آدم نیست که». یکی از او بپرسد خود تو چه؟ آدم هستی یا نه؟ بر فرض از تو پذیرفتیم که اوآدم نیست تو آدم هستی یا نه؟ انسان با برخوردش و با اخلاقش هست که حقیقیتا شان خودش را برمی گزیند. انکه بداخلاقی می کند بزرگترین ظلم را به خودش کرده است زیرا پایین ترین شان را برای خودش دیده است. 

 از نوشته های یک دوست